- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 155573 - 76/5
- وزن: 0.50kg
راهی و آهی
نویسنده: هوشنگ ابتهاج
ناشر: سخن
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 355
اندازه کتاب: رقعی گالینگور روکشدار - سال انتشار: 1378 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : نو ؛ لبه روکش کتاب زدگی مختصری دارد
مروری بر کتاب
منتخب هفت دفتر شعر
شعر ایرانی در عصر حاضر ، توانسته است چهره های برجسته ای را به قلمرو فرهنگ این سرزمین عرضه دارد که روز به روز بر گستره نفوذ سخن ایشان افزوده می شود. اقبال خوانندگان جدی شعر به آثار اینان ، نشان داده است که هنوز هم ، در حوزه فرهنگ ایرانی ، شعر است که زبان همدلی جامعه مارا تشکیل می دهد.
«راهی و آهی» منتخب هفت دفتر شعر از شاعر بیهمتای روزگار ما، هوشنگ ابتهاج است. سراب، شبگیر، زمین، چند برگ از یلدا، یادگار خون سرو، سیاه مشق و راهی و آهی عنوانهای دفترهای این مجموعه هستند.
هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه) در سال 1306 متولد شده است. او در هر دو زمینهی شعر نو و شعر کلاسیک فارسی، به ویژه غزل، آثار ماندگاری از خود به جا گذاشته است. غزلهای سایه، که از حیث استحکام و روانی زبان و غزل معاصر بینظیر است، توانسته خوانندگان مشتاق بسیاری را به خود جلب کند. سایه گذشته از شاعری به تحقیق ادبی نیز پرداخته است که از جمله میتوان به تصحیح دیوان حافظ (حافظ به سعی سایه) اشاره کرد.
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
تو رهرو دیرینهی سر منزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که بر آسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
باشد که یکی هم به نشانی بنشیند
بس تیر که در چله ی این کهنه کمان است
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از آن روست که خونابه فشان است...
***
پیش ساز تو من از سحر ِ سخن دم نزنم
که بیانی چو زبان تو ندارد سخنم
ره مگردان و نگه دار همین پرده ی راست
تا من از راز سپهرت گرهی باز کنم
صبر کن ای دل غم دیده که چون پیر حزین
عاقبت مژده ی نصرت رسد از پیرهنم
چه غریبانه تو با یاد وطن می نالی
من چه گویم که غریب است دلم در وطنم
همه مرغان هم آواز پراکنده شدند
آه ازین باد بلاخیز که زد در چمنم
شعر من با مدد ساز تو آوازی داشت
کی بود باز که شوری به جهان درفکنم
نی جدا زان لب و دندان چه نوایی دارد ؟
من ز بی هم نفسی ناله به دل می شکنم
بی تو دیگر غزل سایه ندارد لطفی
باز راهی بزن ای دوست که آهی بزنم