- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 154439 - 101/2
- وزن: 0.60kg
رازهای نهفته یک زن
نویسنده: جودیتا مرکلی رایلی
مترجم: نفیسه معتکف
ناشر: ققنوس
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 615
اندازه کتاب: رقعی سلفون - سال انتشار: 1385 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
«رازهای نهفته یک زن» زندگی قرن چهاردهم را در برابر دیدگان خواننده مجسم میکند و در عین حال احساسات و عواطف انسانی قرن بیست و یکم در آن نهفته است ... داستان زمانی است که روستاها و شهرها پر از دعوا و مرافعه، و پر از زرِ و برِ، مملو از ثروتمندان و آدمهای عجیب و غریب بود... مارگارت زیبا و فراموشنشدنی بایستی داستان زندگی خود را میگفت حتی اگر از نظر برادر گریگوری مضحک و مسخره بود.
سرگذشتی که سبب شد سرنوشت هر دو آنها تغییر کند و... دست سرنوشت برای مارگارت چنین رقم زده بود که دو بار ازدواج کند و در ازدواج اول ناکام شود، او موهبت خداوندی شفابخشی داشت... هر چند به خاطر تهمت جادوگری او را تحت فشار قرار میدهند ولی سرانجام به خاطر عشق، ایمنی و چشیدنِ طعم پیروزی با اهریمن زندگی مبارزه میکند و ...
ترس تمام وجودم را فرا گرفت. دختر ویلیام دراپر را مجسم میکردم که از دیدن هدایا چقدر خوشحال خواهد شد و شاید در آن لحظه دوستان و نزدیکانش نیز در کنارش باشند. آه که آنها هدیه مرگ بود. ویلیام دراپر فریب خورده بود. شاید هم اکنون پوستهای خز را در دست داشت. پادوها و خانه شاگردهای خود ما نادانسته قاصد مرگ بودند. آنها با توقف در میان راه برای صرف غذا، ناخواسته بیماری را که میرفت تا مانند شعلههای آتش در همه جای شهر گسترده شود، با خود آورده بودند.
هنگامی که کشیش به خانه میرسید تا برای پسرک درگذشته طلب آمرزش کند، این هدیه را با خود به کلیسا میبرد. لوئیس اسمال چقدر سریعالانتقال بود؛ با یک ضربه دشمن خود، ویلیامدراپر را از پا میانداخت. به هر جان کندنی بود پیش میرفتیم. شب فرا رسید. مهتاب هوا را روشن کرده بود. اسمال تصمیم داشت تمام شب را سواری کند تا هرچه بیشتر از شهر فاصله بگیریم. سنگهای کنار جاده در زیر نور ماه میدرخشید. احساس گرسنگی میکردم. به دلیل بارداری گاهی مانند گرگی گرسنه بودم، اما اسمال میگفت تا دهکده راه زیادی نمانده است و باید به راهمان ادامه دهیم.