- موجودی: موجود
- مدل: 190617 - 107/2
- وزن: 0.60kg
راز شمع
به کوشش: مسعود زرگر
ناشر: آتنا
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 164
اندازه کتاب: وزیری سلفون - سال انتشار: 1388 - دوره چاپ: 2
مروری بر کتاب
مصور - تعدادی رنگی
مجموعه ای از ترانه های ماندگار داریوش رفیعی
به انضمام زندگی نامه ، تصویرها ، مقاله ها ، نت ترانه ها و ...
دگر خزان ، گشته بهارم
کجا برم این دل زارم
چه می شود آخر کارم
همدمی ندارم..
داریوش رفیعی ۴ دی ۱۳۰۶ در بم متولد شد، وی پسر لطفعلی رفیعی، نماینده مردم بم در مجلس شورای ملی بود. داریوش برخلاف پدر از همان ابتدا زندگی خود را بر اساس هنر برنامهریزی کرد و پس از طی کردن تحصیلات پیشپاافتاده، به دلیل علاقه به موسیقی درس را در بم رها کرد و به تهران کوچ کرد.
داریوش در تهران ابتدا با مصطفی گرگین زاده و سپس با مجید وفادار آشنا شد که نتیجه آشنایی این خواننده ایرانی با مجید وفادار رکورد آهنگهایی مشهور مثل: شب انتظار با مطلع: شب به گلستان تنها منتظرت بودم، گلنار با مطلع: گلنار، کجایی که از غمت ناله میکند، عاشق وفادار، زهره و دیگر آهنگهای معروف شد. داریوش رفیعی با جواد بدیع زاده خواننده معروف نیز آشنا بود و از طریق وی به رادیو راه یافت. رفیعی به صدا، شیوه خوانندگی و مهربانی بدیع زاده علاقه داشت و آن دو اغلب اوقات باهم بودند. صدای داریوش رفیعی گرفتگی و شور و حال مخصوصی داشت و او را به شهرت رساند.
اسماعیل نواب صفا (ترانه سرا) در کتاب خاطرات هنری خود بانام قصه شمع نوشته است:
داریوش پر از شوق و شور جوانی بود. قامتی رسا و متناسب داشت. چهرهاش مصداق سبزه کشمیر بود. با لهجه غلیظ و شیرین کرمانی سخن میگفت و صداقت و پاکی در کلامش تبلور داشت. بهتازگی به تهران آمده بود و کسی او را نمی شناخت.. آن جوان سبزه رو و پرشور کرمانی ماشین قرمزرنگ مدل بالایی داشت و گاه با آن در خیابان های لاله زار، استانبول و نادری جولان می داد. کمتر کسی او را می شناخت ولی بعد از سال ۱۳۲۷ تا ۱۳۲۹ که بعضی شب ها در رادیو آواز می خواند، مردم بهتدریج بانام داریوش رفیعی آشنا شدند، پدرش لطفعلی رفیعی در دوره ۱۴ مجلس شورای ملی از شهر بم به نمایندگی انتخابشده بود و خانه کوچ به تهران آمده بودند.
این همان اتومبیلی است که کوروس سرهنگ زاده میگوید که یک روز آن را به دختری داد که از دیدنش به وجد آمده بود. از ماشین پیاده شد و کلید را به دختر داد و حتی پشت سرش را هم نگاه نکرد.اما روزهای خوشِ زندگی داریوش دوام زیادی نداشت، گویی شهرت کار دستش داد و حضور در مهمانیهای شبانه آن روزگار به اعتیاد مبتلایش کرد.
داریوش که در سال ۱۳۲۹ بهوسیله دوست و استادش بدیع زاده بهطور مستمر در رادیو ایران برنامه اجرا میکرد. سنی حدود ۲۳ سال داشت.وی در اوج معروفیت براثر تزریق آمپول آلوده به کزاز، به این بیماری مبتلا شد و درنهایت روز ۲ بهمن ۱۳۳۷ در سن ۳۱ سالگی و در بیمارستان هزار تختخوابی تهران درگذشت. پیشتر و هنگامیکه حال داریوش رفیعی نامساعد بود مدیر داروخانه عدالت گفته بود شاید وی کزاز دارد ولی دکتر داریوش به حرف وی توجه نکرد.
بیژن ترقی - تصنیف سرا- درباره آخرین ساعات زندگی رفیعی میگوید:
«صبح دوم بهمن بود، برف سنگینی می بارید و با اتومبیل خودمان، از جاده قدیم شمیران به سوی شهر می آمدیم، به ابتدای کوچه فردوس محل اقامت داریوش رسیدیم، دیدیم او به همراه مادرش و زن دیگری به انتظار رسیدن اتومبیلی در کنار خیابان ایستاده است. بلافاصله توقف کردیم و از آنها خواستیم سوار بشوند تا به شهر برویم، داریوش درحالیکه از درد به خود میپیچید، در کنار من قرار گرفت و به درخواست آنها به سوی بیمارستان حرکت کردیم.
برخی آثار معروف داریوش رفیعی عبارت است از:
زهره
گلنار
عاشق وفادار
بهسوی تو
سلسله موی دوست
کاروان عمر
لاله رو
زلف پریشان
نازنین
باد صبا
شب انتظار
گلستان ویران
ساقی
بیا تا گل برافشانیم
شب
شمع شبانه