- موجودی: موجود
- مدل: 190603 - 81/6
- وزن: 0.20kg
ذن در هنر نویسندگی
نویسنده: ریموند بردبری
مترجم: پرویز دوائی
ناشر: جهان کتاب
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 109
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1395 ~ 1392 - دوره چاپ: 4 ~ 3
مروری بر کتاب
موضوع کتاب حاضر، آموزش نویسندگی و بهرهگیری از خلاقیت در این هنر است. این کتاب، در بردارندة یادداشتهای «ری بردبری» و خاطرات وی پیرامون نویسندگی و شرح شیوة استفاده از خلاقیت در این فن است. وی میکوشد به وسیلة این نوشتار به مخاطب خود بفهماند که خلاقیت موهبتی است خدادادی و شخص باید با بهرهگیری از طبیعت، جامعه و محیط پیرامون، این موهبت را با آگاهی کامل به کار گرفته و به بهترین نحوه در خلق یک اثر هنری بکوشد.
«ذن در هنر نویسندگی»، کتابیست درباره وسوسه خواندن و نوشتن، شوق قصه گویی و قصه خواندن. که نثر هوش ربا و شورانگیز دوایی به فراخور مضمون خیال انگیز و نوستالژیک این کتاب، ضامن کیفیت نهایی متن مقصد در ترجمه بوده. همچنین باید به این نکته از این منظر نیز توجه داشت که دوایی نیز همچون ردبری نویسنده ایست دلبسته به سینما و ادبیات، آن هم سینما و ادبیاتی که خاص دورانی است که امروز برای برخی فراموش شده می نماید و برای برخی دیگر جذاب و خاطره برانگیز.
هردو زنده اند به یادگارهایی که از سنت های جذاب داستان گویی در دوران کودکی خود در سینما و ادبیات. دوایی در آثار این تجربه های را به ساحت داستان می آورد و برادبری که نویسنده اش پرده از احساسات دیرینه خود برمی دارد، به وضوح قابل دیدن است. هردو با گذشته زندگی میکنند و به قولی حتی در دوران پیری نیز کودک درون خویش را زنده نگه داشته اند، کودکی که همچنان سری پرشور دارد…
«ذن و هنر نویسندگی» از بیانی موجز بهرهمیبرد که در هشت فصل (در حدود صد صفحه) تدارک دیده شده که با افزودن یادداشت کوتاهی از ناشر و مقدمهای از پرویز دوایی در معرفی نویسنده به فارسی ترجمه شده است. بنابراین با توجه به نثر روان سادهای که دارد به سادگی این امکان را فراهم می آورد که در یک نشست خوانده شود و یا حتی هر فصل را به راحتی در لابلای مشغلههای روزانه خواند و از آنها لذت برد. البته دوایی دو فصل از کتاب را به دلیل اینکه از ارتباط درونی چندانی با دیگر فصلها برخوردار نبوده حذف کرده.
آنچه در این کتاب میآید، واقعاً قرار نیست که به کسی هنر یا فن نویسندگی را یاد بدهد، خود برادبری هم میگوید که خلاقیت در هر هنری موهبتی است از خداوند که یا پیش از تولد به تو سپردهاند یا نسپردهاند، ولی آنچه کتاب میکوشد که شاید تثبیت کند، این است که آدمیزاد باید در بین دیوارهای زمین و طبیعت خدا، بیدار و آگاه و با چشم و گوش و بینی باز راه برود، با حسهای مدام برانگیختهشده، که در این صورت اگر مایه خلاقیت در کسی باشد، بیشتر تقویت میشود، اگر هم نباشد، لااقل موهبت هستی و آگاه بودن به اعجاز آن، در وجود آدم حرام نشده است....
اگر بیبهره از شور و عشق و لذت مینویسی، نیمچه نویسندهای؛ یعنی یک چشمت متوجه بازار فروش و استقبال مشتری است و یک گوش را چنان به محافل آوانگارد سپردهای و از خودت چنان غافل ماندهای که دیگر خود را به جا نمیآوری، چون که نویسنده قبل از هر چیز باید برانگیخته شده باشد، باید آکنده از تب و شوق باشد، بدون چنین نیرویی بهتر است برود دنبال میوهچینی یا فعلگی که قطعاً برای سلامتی جسمیاش هم بهتر است. آخرین بار کی قصهای نوشتید که عشق یا نفرت راستین شما بر صفحهی کاغذ راه پیدا کرد؟ آخرین بار کجا جرئت یافتید تا اعتقادهای شدید مطلوبتان را رها کنید تا همچون صاعقه بر صفحه کاغذ بکوبند؟ بهترین و بدترین چیزها در زندگی شما چیست و کی خیال دارید آنها را به زمزمه یا فریاد ادا کنید؟
مثلاً قشنگ نیست که آخرین شماره مجلهی هارپرز بازار را که در اتاق انتظار دندانپزشک داشتید ورق میزدید به کناری بیندازید و بدوید به سراغ ماشین تحریرتان و با خشمی آکنده با خنده بتازید و به اسلوببازی ابلهانه و گاهی واقعاً شوکدهنده گردانندههای این مجله حمله کنید؟
یکبار شمارهای از این مجله به دستم رسید که در آن عکاسهای مجله با احساس منحرفی که از مساوات بین تیپ و طبقههای مختلف آدمها دارند، بار دیگر اهالی محل را در پس کوچهای در پورتوریکو به صورت دکور به کار گرفتند و در برابر این افراد، مانکنهای اسکلتواره مجله برای خانمهای خواننده لاغر و استخوانی در سالنهای مجللشان ژست گرفتند.
دیدن این عکسها مرا چنان به خشم آورد که به سوی ماشین تحریرم به جای رفتن، دویدم و داستان کوتاه آفتاب و سایه را نوشتم که در آن یک پیرمرد پورتوریکویی، صحنههای عکسبرداری مجله را خراب میکند!