- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 159098 - 74/3
- وزن: 2.50kg
دیوان کامل شمس تبریزی
نویسنده: مولانا جلاالدین محمد بلخی(مولوی)
به کوشش : بدیع الزمان فروزانفر - م. درویش
ناشر: جاویدان
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 1448
اندازه کتاب: وزیری گالینگور - سال انتشار: 1362 - دوره چاپ: 6
کمیاب - کیفیت : درحد نو _ نو
مروری بر کتاب
بانضمام ؛ شرح حال مولوی : بدیع الزمان فروزانفر
تبریزی در عُرف خاندان مولانا و سلسله مولویه در روزگاران پس از مولانا با عنوان دیوان کبیر شناخته میشده است. گویا آنچه در تداول مولویان جریان داشته است همان دیوان یا غزلیات بوده است و بعدها عنوان دیوان کبیر را بر آن اطلاق کردهاند.
همچنین عنوان دیوان شمس تبریزی یا کلیات شمس تبریزی نیز از عنوانهایی است که در دورههای بعد بدان داده شده است، به اعتبار این که بخش اعظم این غزلها را مولانا خطاب به شمسالدین تبریزی سروده است.نسخههای مختصر و کامل این دیوان از قیم نزد اهل ذوق و اصحاب خانقاه رواج داشته است، و پس از رواج چاپ هم با عنوان دیوان شمس تبریزی یا کلیات شمس تبریزی بارها و بارها در ایران و هند به چاپ رسیده است.
آخرین و جامعترین و درستترین چاپ آن همان است که به دست بدیعالزمان فروزانفر در فاصله سالهای ۱۳۳۶ تا ۱۳۴۵ توسط انتشارات دانشگاه منتشر شده است. دیوان شمس تبریزی در چاپ تصحیحشده فروزانفر شامل ۳۶۳۶۰ بیت، و دارای ۳۲۲۹ غزل و ۱۹۸۳ رباعی و ۴۴ ترجیع است.در دیوان شمس تبریزی بعضی غزلها فاقد تخلص است و بعضی خمُش، خامُش و خاموش و خمشکن در پایان غزل دارد که تخلص مولوی است. در حدود صد غزل یا کمتر با تخلص به نام حسامالدین چلبی و نیز صلاحالدین زرکوب دارد، و بقیه غزلها به نام شمس و شمس تبریز و شمسالحق تبریز است.
دیوان شمس تبریزی یا دیوان کبیر، دیوان مولانا جلالالدین محمد بلخی شامل غزلها، رباعیها و ترجیعهای اوست. دیوان شمس تبریزی در عُرف خاندان مولانا و سلسله مولویه در روزگاران پس از مولانا با عنوان دیوان کبیر شناخته میشدهاست. گویا آنچه در تداول مولویان جریان داشتهاست همان دیوان یا غزلیات بودهاست و بعدها عنوان دیوان کبیر را بر آن اطلاق کردهاند. همچنین عنوان دیوان شمس تبریزی یا کلیات شمس تبریزی نیز از عنوانهایی است که در دورههای بعد بدان داده شدهاست، به اعتبار این که بخش اعظم این غزلها را مولانا خطاب به شمسالدین تبریزی سرودهاست
ای رستخیز ناگهان، وی رحمت بی منتها
ای آتشی افروخته، در بیشه ی اندیشه ها
امروز خندان آمدی، مفتاح زندان آمدی
بر مستمندان آمدی، چون بخشش و فضل خدا
خورشید را حاجب تویی، اومید را واجب تویی
مطلب تویی طالب تویی، هم منتها هم مبتدا
در سینه ها برخاسته، اندیشه را آراسته
هم خویش حاجت خواسته، هم خویشتن کرده روا
ای روح بخش بی بَدَل، وی لذت علم و عمل
باقی بهانه ست و دغل، کاین علت آمد وآن دوا
ما زان دغل کژ بین شده، با بی گنه در کین شده
گه مست حورالعین شده، گه مست نان و شوربا
این سُکر بین هل عقل را، وین نقل بین هل نقل را
کز بهر نان و بقل را، چندین نشاید ماجرا
تدبیر صدرنگ افکنی، بر روم و بر زنگ افکنی
و اندر میان جنگ افکنی، فی اصطناع لا یری