- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 165528 - 111/1
- وزن: 1.00kg
دیوان پژمان بختیاری
نویسنده: حسین پژمان بختیاری
ناشر: پارسا
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 544
اندازه کتاب: وزیری سلفون - سال انتشار: 1391 - دوره چاپ: 3
مروری بر کتاب
قصاید و مراثی - غزلیات - مثنویالت - چهارپاره ها - ترکیبات - ابداعات - قطعات - منظومه ها
حسین پژمان بختیاری (متولد ۱۲۷۹تهران متوفی۱۳۵۳تهران) شاعر و تصنیفسرای ایرانی عصر قاجار و دوره پهلوی بود.
پدرش علیمراد امیرپنجه بختیاری(متولد روستای دشتک، استان چهارمحال و بختیاری) بود و مادرش عالمتاج قائم مقامی (ژاله) نسب به خاندان میرزا ابوالقاسم قائممقام میبرد. پس از اتمام تحصیلات مدتی در خدمت وزارت پست و تلگراف بود و سپس به شعر و تصنیف روی آورد.
استاد باستانی پاریزی در مقدمه بی مقدمه دیوان پژمان در مقام و منزلت ادبی او چنین می نویسد:
«پژمان بختیاری شاعری کوچک و مرد گمنامی نیست، آدمی که به قول خودش در مجالس نظامی و بزمی کسی چون ایرج میرزا، خدای شعر قرن معاصر ما، و درحضور ادیب نیشابوری و استاد فروزانفر و شیخ الرئیس محمد هاشم میرزا و مرحوم احمد دهقان ـ بهمنیار کرمانی، به مهمانی می رفته و درگفتگوی ادبی آنها شرکت میکرده ... شاعری مثل پژمان که امثال رهی معیری و گلچین معانی افتخار داشته اند که شعرشان در اطلاعات ماهانه در کنار شعر پژمان چاپ می شود... پژمان که گاهی با ملک الشعرا بهار هم دم و همدود است و شعر «شکست دست قمر» را با یکدیگر به اشتراک می سرایند...
او آدمی است که مجلس و محفل تیمور تاشها و حاجی امین ها و سردار اسعدها را دیده، پنجاه شصت سال مستقیماً در تاریخ مملکت وارد بوده، در فرهنگ ما صاحب نظر و صاحب نفوذ است. او با امثال نصر الله فلسفی، آن روز که هنوز پستخانه ایران با گاری و قاطر نامههای مردم را میرساند مجله پست ایران منتشر میکرده و در وزارتخانه پست و تلگراف دولت علیه ایران در فکر تدوین تاریخ پستخانه در ایران بوده است.
نویسنده و شاعری مثل پژمان که در پایه گذاری مجله ای مثل ارمغان دست داشته و رفیق ایام چهارشنبه یاران وحید بوده است و مجلاتی مثل مهر و یغما و سخن واطلاعات ماهانه و همه هفتگی نامه ها شعر او را با قبول منت چاپ میکردهاند، چه مقدمه ای می شود بر کتابش نوشت؟»
حسرتا کان همه حسرت به دلت
دست ایام نـهـاد ای مادر
پنجه بر چهره ی معصوم تو زد
فلک سفله نهاد ای مادر
غیر ناکامی و بیماری و غم
به تو ایام چه داد ای مادر
چشم گریان تو یک لحظه ندید
دررخی رنگ وداد ای مادر
نه زخویشان ونه ازمن نه زشوی
دید چشمان تو داد ای مادر
همچو من ناخلفی بد پسـری
مادر دهر نزاد ای مادر
لیک بهتر که ز بدخویی من
نکند روح تو یاد ای مادر
هم نشین تو به گلزار بهشت
جده ات فاطمه باد ای مادر
زانکه سر پنجه ی پاک تو نچید
یک گل از شاخ مراد ای مادر
روح چون باغ تو در باغ بهشت
شاد باد ای گل پاکیزه سرشت