- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 123772 - 9/3
- وزن: 0.40kg
- UPC: 81 = 90
دیوان میرزا جعفر ریاض همدانی
نویسنده: میرزا جعفر ریاض همدانی
ناشر: فروغی
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 260
اندازه کتاب: رقعی سلفون - سال انتشار: 1356 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : در حد نو ~ نو
مروری بر کتاب
چاپ گراور از نسخه خطی جواد شریفی ؛ ملک الخطاطین
میرزا جعفر ریاض همدانی خطاط، شاعر و نویسندهٔ قرن سیزدهم هجری بود. وی در شهر همدان متولد شد. نخست او نزد ابوالقاسم ذوالریاستین تحصیل کرد و بعد از مرگ استادش به تهران سفر نمود بعد از مدتی در انزوا زیستن، امیرکبیر او را شناخت و برکشید. ریاض از شاعران و نثرنویسان عهد محمدشاه و ناصرالدینشاه بود.
وی صاحب مقالاتی به سبک بدیعالزمان همدانی و مقامات حمیدالدین بلخی است و کتابی نیز به نام گنج شایگان دارد که در آن از گلستان سعدی و پریشان قاآنی تقلید کردهاست.
میرزا جعفر به دو زبان فارسی و عربی شعر میگفته و در نجوم و هندسه و حساب نیز دست داشتهاست و به قولی رسالهای در موسیقی نیز داشته و در نگارش خطوط نسخ و شکسته توانا بودهاست. از آثار چاپ شدهٔ وی: غزلیات ریاض، الف لیله و دیوان شعر است. او بعد از مرگ امیرکبیر مریض شد و در سن جوانی در سال ۱۲۶۸ قمری چشم از جهان فروبست.
ابر گوهربار باز از طرف هامون میرسد با دامنى پردرّ مکنون
گشته چونان کآذر بر زین زرهپوش تا زند بر لشکر بهمن شبیخون
تاخت بر صحرا یکى وز ترکتازش خاک دشت از خون بهمن گشت گلگون
گر نه کشته گشته بهمن از چه باشد کبک و آهو را سُم و منقار در خون
چون رسید آوازه فتحش به گلشن سر کشید از سرفرازى سرو موزون
ژاله در بزم نشاط افشاند لؤلؤ لاله در جام شراب افکند افیون
بست موسیقار بر منقار بلبل تا سراید راز عشق از پرده بیرُون
از سماع بانگ مرغ و نکهت گل باد را شد در طرب حالت دگرگون
فرش کوه از خزّ و سنجاب است منسوج خاک دشت از عنبر و بان است معجون
تا ببینى خلعت خاره است خارا تا بپویى کسوت خاک است اکسون
گل مگر لیلى است کاندر مقدم وى سوده سر با صد تکسّر بید مجنون
چون ندید آبى به کانون کرد آتش رخ نهان ز افسردگى در کن کانون
حور اگر خواهى یکى بنگر به بستان خلد اگر جویى یکى بگذر به هامون
سبزه کرم پیله را ماند که از وى شد بساط دشت یکسر لاد و برنون
شخ مگر بازارگان شد زانکه در بر چیده بر بالاى هم کالاى کلیون
مرغ شد پازندخوان بر شاخ تا شد آذرستان باغ و باد آذر همایون
شد هوا از عکس لاله سُرخخیمه تا درخت از برگ شد چون سبز استون
باده را تاک از پى پختن ضمان شد ویژه ایدون کز شکوفه یافت ارمون
باد چون تعویذخوان هر دم به گلشن میدمد پیرامن ازهار افسون
آنچنان کز دست دستور سخىدل میبریزد ز ابر نیسان دُر همیدون
سرور اهل کرم کز طبع رادش میرسد دود دل دریا به گردون
گر بسنجد عشرى از محصول جودش بشکند گردون گردان را فرسطون
در ازل فرّ و بها زو یافت گیتى تا ابد در دست جود اوست مرهون
در دغا بازیچه خواند رزم قارن در سخا بیقدر داند گنج قارون
گر بدیدى لمعه اشراق فضلش از حسد بگداختى در خم فلاطون
منکران حشر را شد شبهه محکم تا ز فرّش شد چو جنّت ربع مسکون
دست او در پاس ملّت دست موسى رأى او در حفظ دولت رأى هارون
پاس او حضى است گیتى را که در وى نیست دزد فتنه را یاراى راهون
بر سر فرماندهان دهر دارد خاک پایش رتبه تاج فریدون
مهرش اندر تربیت در کام افعى داده زهر جانگزا را طبع اپیون
با پناه او چه باک ار دهر فتّان با علوّ او چه غم گردون اگر دون
چون به دفع خصم شاه از خطّه رى خیمه افرازد همى بر طرف جیحون
موج لشکر آرد از سیحون به جیحون دجله خون راند از جیحون به سیحون
تفته گردد روى دشت از برق نیزه گفته گردد پشت خاک از سمّ ارغون
ایمنى را گشت تاریخى ز عهدش تازه گیتى را زهى تاریخ میمون
در مدیحش شاعران و نکتهسنجان من وراء الحُجب عميانا ينادون
گه فلک گاهى ملک خوانند او را قد تعالى شأنه عمّا يقولُون
نیست او یزدان ولى باشد منزّه همچو یزدان ذاتش از چند و چه و چون
اى فنون فضل را ذات تو مطلع اى رسوم عدل را رأى تو قانون
طبع گوهرزات با جود است توأم رأى ملکآرات با عدل است مقرون
نور مجد از جبهه بخت تو ساطع سرّ عزّ در مخزن طبع تو مخزون
نکته افضال را ذات تو برهان نقطه اجلال را جاه تو بَرهون
تا مرصّع سطح راغ از ابر نیسان تا ملمّع صحن باغ از باد کانون
خامه مدح تو شکربار نىسان سینه خصم تو پرآذر چو کانون
فهرست
شرح حال
قصائد
مسمط
ترکیب بند
فرهنگ لغات اشعار