- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 126165 - 111/4
- وزن: 0.64kg
- UPC: 75
دیوان عندلیب کاشانی
نویسنده: محمد حسین عندلیب کاشانی
ناشر: فروغی
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 210
اندازه کتاب: وزیری گالینگور - سال انتشار: 1363 - دوره چاپ : 2
مروری بر کتاب
قصاید و غزلیات و مثنوی و رباعیات و مرثیه
نامش میر تقى، فرزند حسین حسنى، زادگاهش کاشان، تخلص شعرىاش «عندلیب» و «بلبل»، از شعراى دوره ناصرى است. کاشانی در آغاز جوانى در زمان سلطنت ناصر الدین شاه از زادگاه خویش عازم تهران گردید. وى پس از دو سال اقامت در تهران به زادگاه خویش کاشان برگشت و پس از آن سفرى به شروان آغاز کرد و عازم آن جا شد. پس از پنج سال اقامت در شروان سفر داغستان در پیش گرفت و نزدیک به سى سال از عمر را در آن دیار گذراند و از آن پس رهسپار گرجستان و دیگر بلاد قفقاز شد...
دیوان اشعار عندلیب کاشانى حاوى غزلیات، ماده تاریخها، ساقىنامه، مثنویات، مخمسها و رباعیات و مراثى است که غالبا در سبک عراقى سروده شدهاند. عندلیب کاشانى را باید مبتکر نوعى سبک مرثیهسرایى دانست. او آثار ماتمی در شیوه غزل مثنوى دارد.در دیوان چاپ عندلیب کاشانى مراثى فراوانى در قالبهاى مختلف شعرى دیده مىشود از قبیل: مثنوىهاى عاشورایى، غزلهاى عاشورایى و مخمسات عاشورایى که تضمین دو غزل سعدى است.
حر از قبول بدایت چو یافت راه هدایت غلط نکرد پى و، شد به سوى شاه ولایت
به گریه گفت که: جانم هزار باد فدایت!
«بیا که موسم صلح است و دوستى و عنایت» «به شرط آنکه نگوییم از گذشته حکایت»
اگرچه پیش یزیدم بود بلندمقامى به پیشگاه تو، اقرار مىکنم به غلامى
چو نیست زندگى دهر را ثبات و دوامى
«مرا به دست تو خوشتر هلاک جان گرامى» «هزار بار که رفتن به دیگرى به حمایت»
خوشا کسى که سر و جان کند به راه تو ایثار به این مراتب عالى رسیدن است چه دشوار
مگر که لطف تو گردد درین معاملهام یار
«ز حرص من چه گشاید، تو ده به خویشتنم بار» «که چشم سعى، ضعیف است بىچراغ هدایت»
مگر قبول تو زین ورطهام به لطف رهاند وگرنه خون دل از دیدهام عمل بچکاند
گریز از توبه عالم سعید مىنتواند
«ملامت من مسکین کسى کند که نداند» «که عشق تا به چه حد است و، حسن تا به چه غایت؟»
چو خدمتى نتوان درخور سزاى تو کردن خوش است جان گرامى همى فداى تو کردن
عمل، خداى نگفته به جز رضا تو کردن
«به هیچ روى نشاید خلاف راى تو کردن» «کجا برم گله از دست پادشاه ولایت؟»
نه در حضور جنابت منم به صدق ثناخوان که مدح و وصف تو کردهست کردگار به قرآن
ز هرچه گفتم و گویم، تو برترى همه از آن
«مرا سخن به نهایت رسید و، عمر به پایان» «هنوز وصف کمالت نمىرسد به نهایت»
ز جرم خاک سیه تا فضاى عالم بالا پس از حضیض ثرى تا ز بعد اوج ثریا
ز چشم عقل نمودم به هرچه بود، تماشا
«به هیچ صورتى اندر، نباشد این همه معنا» «به هیچ سیرتى اندر، نباشد این همه آیت»
ز بس گرانى این غم، قدم شده است چو لامى به این غمند مقید ز جنّ و انس، تمامى
تو هم نسوزى اگر، آدمى نیى که رخامى
«به هیچ گوش نیامد ز عندلیب، کلامى» «که دردى از سخنانش در او نکرد سرایت»