- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 182660 - 112/6
- وزن: 1.00kg
دیوان قصاید و غزلیات خواجه عمادالدین فقیه کرمانی
نویسنده: خواجه عمادالدین علی فقیه کرمانی
مصحح: رکن الدین همایون فرخ
ناشر: ابن سینا
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 410
اندازه کتاب: وزیری گالینگور - سال انتشار: 1348 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : درحد نو _ نو
مروری بر کتاب
خوشا هوای مصلی و آب رکناباد که آن مفرح دل وین مقوی جان باد
شیخ الاسلام، "خواجه عمادالدین علی فقیه کرمانی، متخلص به "عماد"، و معروف به "عماد فقیه کرمانی" (زادهٔ :۶۹۰ه.ق -درگذشت:۷۷۲ یا ۷۷۳ه.ق)یکی از شاعران و عارفان برجسته و معروف قرن هشتم هجری به شمار می آید که معاصر حافظ و موردتوجه او بوده است. عمدهٔ شهرت او، به خاطر اشعار زیبا و عارفانهٔ اوست که مضامین معنوی و اخلاقی دارند.
شهرت "عمادفقیه کرمانی" در سرودن شعر و مهارت ِ وی در این فنّ به حدی زیاد بود که در مورد وی در تذکرهٔ دولتشاه سمرقندی، به نقل از شیخ آذری چنین آمده است : «فضلا برآنند که سخن ِ مُتقدّمان و متأخرانِ جواهرالاسرار احیاناً در حشوی واقع شده است. امّا سخن ِ "عماد فقیه" که اکابر اتفاق کرده اند که در آن سخن اصلاً قصوری واقع نیست، نه در لفظ و نه در معنا و از سخن ِ"خواجه" بوی دلاویز عبیر می آید که به مشام صاحب دلان و هنروران، بلکه از بوی جان زیباتر می نماید.»
سرانجام "عمادفقیه کرمانی" که ستاره ای پرفروغ در آسمان دیار ِادب پرور ِ کرمان محسوب می شد، در سال ۷۷۲ یا ۷۷۳ه.ق، و درسن ّ ۸۲ یا ۸۳ سالگی، بدرود حیات گفت و در محوطهٔ خانقاهی که خود در محلهٔ "سرپل دولت آباد"ِکرمان ساخته بود، به خاک سپرده شد. هم اکنون اثری از این محلهٔ قدیمی کرمان برجای نمانده است، امّا محل تقریبی دفن عمادفقیه، در خیابان گنجعلی خان امروزی، حدّفاصل بین چهارسوق مسگری و مدرسه ابراهیم خان ظهیرالدوله، واقع است.
از عنفوان شباب، علیرغم مقام فقاهتی خویش، سرودن شعر را نیز آغاز نمود و تا پایان عمر، آثار متعددی از خود به یادگار گذاشت. از جملهٔ آثار او، علاوه بر دیوان غزلیاتش، می توان به پنج مثنوی نیز اشاره کرد، که عبارتند از : "محبت نامهٔ صاحبدلان" ، "صحبت نامه" ، "ده نامه" ، "طریقت نامه" و "صفانامه"(که این آخری با عنوان : "مونس الاسرار و انیس الاخبار" هم معروف است). قدیمیترین این آثار "محبت نامهٔ صاحبدلان" است که عمادفقیه آن را در سال ۷۲۲ه.ق و در سن ۳۲ سالگی سروده است.
گر چه رویت ندیدهایم ای دوست
وصف حسنت شنیدهایم ای دوست
گفته بودی که ما از آن توییم
اثری زان ندیدهایم ای دوست
سالها بر امید صافی وصل
درد هجران چشیدهایم ای دوست
آخری کردهایم کار جهان
کاوّل از سر بریدهایم ای دوست
ما چو مرغان به بال همت و جهد
در هوایت پریدهایم ای دوست
در جهان برگزیده همهایم
تا تو را برگزیدهایم ای دوست
هر کسی در بلا گرفتار است
ما به نعمت رسیدهایم ای دوست
به زرت چون عماد نفروشیم
که به جانت خریدهایم ای دوست
***
گدای حضرت او باش و پادشاهی کن
مکن مخالفت او و هر چه خواهی کن
مرا ز عالم علوی فرشتگان هر دم
ندا کنند که درویش باش و پادشاهی کن
چو جم مباش به سلطانی زمین قانع
بکوش و سلطان از ماه تا ماهی کن
اگر چه هر نفست می دهد فریبی نفس
تو تکیه بر کرم و رحمت الهی کن
ز کنج خلوت تاریک رخ متاب عماد