- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 84966 - 21/3
- وزن: 0.50kg
دیوان عارف صمدانی مولانا شمس مغربی
نویسنده: شمس مغربی
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 225
اندازه کتاب: وزیری - سال انتشار: 1362 - دوره چاپ: 1
کد کتاب: 84966
مروری بر کتاب
ابوعبدالله شمسالدین محمد بن عزالدین بن عادل یوسف البزازینی تبریزی مشهور به مغربی، ملقب به محمد شیرین یا ملامحمد شیرین که قدوهالعارفین و زبدهالواصلینش یاد کردهاند.به قول رضاقلیخان هدایت از صوفیه باتمکین و راهرویی پرشور و موحدی مشهور به شمار است، که مذهبش وحدت وجود و مشربش لذت شهود بود و به علوم ظاهری و باطنی عالِم بود، و صیت فضایلش مغرب و مشرق را فراگرفته بود.
مولد و منشأش انبند یا امند یا اممند از قرای رودقات تبریز است، اَمّنْد (به فتح اول و میم مشدد و سکون نون) نیز در تداول مردم به کار میرود. توجه به زادگاه وی و فهلویاتی که به زبان آذری سروده و در نسخههای کهن دیوان وی آمده است، تبریزی بودنش را مسلم میسازد.
خانه شمس مغربی، بنا به گفته خواجه عبدالرحیم خلوتی که مرید شمس بوده، در محله اتکو حوالی مسجد جامع تبریز قرار داشت. چون مرید مذکور از مغربی توبه گرفته و در توبه شوق تا منزل مولانا غلتان آمده… روایت وی نشان میدهد که مغربی در دوره زیادی از عمرش را در تبریز به سر برده است.
اوایل حیات مغربی مصادف با اواخر حکومت ایلخانان (۷۳۶ـ ۷۵۶ق) بود. آذربایجان میدان جنگ و ستیز دو سلسله امرای ایلکانی با آلجلایر و چوپانیان گردیده بود. در سال ۷۹۷ق تغتمشخان، رئیس ایل آلتون (ذهبی) و پادشاه دشت قبچاق به آذربایجان لشکر کشید و شهرهای آن دیار، خاصه تبریز را غارت کرد. تیمور آذربایجان و ری و ماورای رود ارس و آسیای صغیر را به پسر خود میرانشاه بخشید و تبریز را پایتخت قرار داد. چون میرانشاه دیوانه شد، تیمور به آذربایجان آمد و میرزا عمر پسر او را به جایش نشانید و این به سال ۸۰۲ق بود. پس از آن آذربایجان به دست پادشاهان ترکمانینژاد قراقویونلو (۸۱۰ ـ۸۷۲) و آققویونلو (۸۷۲ ـ ۹۰۸) افتاد.
مغربی از مریدان سیسی بود.شیخزینالدین خوافی، سید قاسم انوار، پیر محمد گیلانی، پیر شیخی و حاج محمد عصار و شیخکمال خجندی نیز از ارادتمندان سیسی بودند و با شمس مغربی صحبت داشتند. مؤلف روضاتالجنان از ضیاءالدین نیزاری تبریزی، خواجه خواند، خواجه کیئی، خواجه پیر شیخ عابدی و برادرش خواجه مشایخ و خواجه ابراهیم کجحی، محییالدین، کریمالدین میاوانی، ظهیرالدین، پیر محمود گلهبان، خواجه نصرالله، و پیر تاج تولمی به نام یاران شیخ مغربی یاد میکند.
هر سو که دویدیم همه سوی تو دیدیم
هر جا که رسیدیم سر کوی تو دیدیم
هر قبله که بگزید دل از بهر عبادت
آن قبله ی دل را خم ابروی تو دیدیم
هر سروِ روان را که در این گلشن دهر است
بر رسته به بستان و لب جوی تو دیدیم
از باد صبا بوی خوشت دوش شنیدیم
با باد صبا قافله ی بوی تو دیدیم
روی همه خوبان جهان بهر تماشا
دیدیم ولی آینه ی روی تو دیدیم
در دیده ی شهلای بتانِ همه عالم
کردیم نظر نرگس جادوی تو دیدیم
تا مِهر رخت بر همه ذرات بتابید
ذرات جهان را به تک و پوی تو دیدیم
در ظاهر و باطن به مجاز و به حقیقت
خلق دو جهان را همه رو سوی تو دیدیم
هر عاشق دیوانه که در جملگی توست
بر پای دلش سلسله ی موی تو دیدیم
سر حلقه ی رندانِ خرابات مغان را
دل در شکن حلقه ی گیسوی تو دیدیم
از مغربی احوال مپرسید که او را
سودا زده ی طره ی هندوی تو دیدیم