- موجودی: موجود
- مدل: 192756 - 85/5
- وزن: 1.30kg
دیوان شیخ کمال خجندی
نویسنده: کمال الدین مسعود خجندی
به کوشش: ایرج گلسرخی
ناشر: سروش
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 1290
اندازه کتاب: وزیری - سال انتشار: 1374 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : نو ؛ لبه جلد رنگ پریدگی مختصری دارد
مروری بر کتاب
همراه با شرح حال زندگانی
کمالالدین مسعود خُجندی، معروف به «شیخ کمال» از عارفان و شاعران پارسیگوی قرن هشتم هجری بود. تولدش در خجند ماوراءالنهر بود. اما پس از سفر حج در تبریز ساکن شد. با اینکه شاعری پیشه اصلی او نبودهاست.دیوانش مشتمل بر حدود هشتهزار بیت است که بخش اصلیاش غزلهای اوست.
بی غمت شاد مباد این دل غم پرور ما
غمخور ای دل که بجز غم نبود در خور ما
دردمندیم و خبر می دهد از سوز درون
دهن خشک و لب تشنه و چشم تر ما
مفلسانیم که در دولت سودای غمت
حاصل هر دو جهان هیچ نیرزد بر ما
گر تو در مجمره غم دل ما سوزانی
همچنان بوی تو یابند ز خاکستر ما
میکنم شاهی از آن روز که گفتی به رقیب
کاین گدا کیست که هرگز نرود از در ما
دل ما گم شد و جز باد نیابیم کسی
که شود رنجه و آرد خبر دلبر ما
قیمت صحبت ما دان که همین دم باشد
که برد هجر تو از کوی تو دردسر ما
عذر صاحب نظرانش شود آندم روشن
که به بیند مه روی تو ملاتگر ما
صفت روی تو تا در قلم آورد کمال
گل برد نسخه حسن از ورق دفتر ما
شیخ کمال در خدمت سلطان حسین جلایر در آمد و در خانقاهی که سلطان برای او ساخته بود به سر میبرد. وی از شاعران بزرگ اواخر قرن هشتم است که مخصوصا در غزلسرایی مهارت داشت. دیوان او شامل غزلهای مطبوع زیاد وغالبا مقرون به ذوق عرفانی است.
عرفات عشقبازان سر کوی یار باشد
به طواف کعبه زین در نروم که عار باشد
چو سری بر آستانش ز سر صفا نهادی
به صفا و مروه ای دل دگرت چه کار باشد
قدمی ز خود برون نِه به ریاض عشق، کاینجا
نه صداع نفحه گل نه جفای خار باشد
به معارج اناالحق نرسی ز پای منبر
که سری شناسد این سِر که سزای دار باشد
ز میِ شبانه ساقی قدحی بیار پیشم
نه از آن میی که او را به سحر خمار باشد
نکند کمال دیگر طلب حضور باطن
که قرارگاه زلفش دل بیقرار باشد
شیخ کمال در خدمت سلطان حسین جلایر در آمد و در خانقاهی که سلطان برای او ساخته بود به سر میبرد. وی از شاعران بزرگ اواخر قرن هشتم است که مخصوصا در غزلسرایی مهارت داشت. دیوان او شامل غزلهای مطبوع زیاد وغالبا مقرون به ذوق عرفانی است.کمال خجندی معاصر حافظ بود و در باره او چنین گفته است:
نشد به طرز غزل هم عنان ما حافظ
اگرچه در صف رندان ابوالفوارس شد