- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 183894 - 108/1
- وزن: 1.00kg
دیوان رباعیات اوحدالدین کرمانی
نویسنده: اوحدالدین حامدبن ابی الفخر کرمانی
به کوشش : احمد ابو محبوب
مقدمه : محمد ابراهیم باستانی پاریزی
ناشر: سروش
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 432
اندازه کتاب: وزیری گالینگور روکشدار - سال انتشار: 1366 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : نو ؛ لبه روکش زدگی مختصری دارد
مروری بر کتاب
اوحدالدین کرمانی در سال ۵۶۱ قمری در شهر بردسیر از توابع کرمان زاده شد. در جوانی به بغداد رفت و در آنجا تحصیل کرد و سپس به حلقه مریدان شیخ شمسالدین سجاسی (زنده در ۶۰۶ ق) پیوست و ازو خرقه گرفت. سجاسی مراد و استاد شمس تبریزی نیز بود. اوحد از بغداد به ترکیه رفت و در آنجا مریدان بسیار یافت. وی سفرهای بیشمار کرد و با عرفای زیادی صحبت داشت. در سال ۶۳۲ ق به بغداد بازگشت و در آن هنگام شیخ شهابالدین سهروردی که شیخ الشیوخ بغداد بود، درگذشت و اوحدالدین بر جنازه او نماز گزارد. خلیفه عباسی المستنصر او را به مقام شیخ الشیوخی گماشت و به رباط مرزبانیه روانه ساخت. اوحدالدین کرمانی روز دوشنبه سوم شعبان ۶۳۵ ق درگذشت و او را در محله شونیزیه بغداد به خاک سپردند
استاد باستانی پاریزی در مقدمه ی استادانه و مثل همیشه شکرینش بر کتاب شاعر همشهری خویش چنین می نویسد:
اوحد، درِ دل مىزنى، آخر دل کو ؟
عمرى است که راه مىروى، منزل کو ؟
صد لاف زنى ز خلوتِ خلوتیان
هفتاد و دو چلّه داشتى، حاصل کو . . . ؟
ده سال پیش، وقتى خبر شدم که آخرین منزل اوحد الدین کرمانى، نزدیکیهاى قطب شمال و شهر دانشگاهى اوپسالا شده است، و یکى از شرق شناسان نامى سوئد ، در گیرودار چاپ خلاصهاى از رباعیات اوحد الدین است با خود گفتم:
به راستى اگر اوحد الدین کرمانى، هشتصد سال پیش تصور مىکرد که روزى، رباعى او - یا به قول رشتىها «چاردانه» او - باب بسفر را در مىنوردد و از دانوب طى طریق مىکند و به چکوسلواکى مىرسد و پس از اطراق سالیانى در براتیسلاوا متوجه قطب شمال مىشود و از تنگۀ اسکاژراک مىگذرد و دریاى بالتیک را پشت سر مىگذارد، و روزى از چاپخانۀ دانشگاه پانصد سالۀ اوپسالاى سوئد سر درمىآورد، آن وقت متوجه مىشد که چه تعهدى در مقابل نسل هشت قرن بعد از خود به عهده داشته و از آن غافل بوده، و در واقع آنقدر که لازم بوده، از لوح سبز، بهرهبردارى یا نخواسته و یا نتوانسته بکند، وگرنه وقتى خلق توجهى به کسى داشتند، احساس مسئولیت در آن فرد بیشتر باید بشود.
شاید هم اوحد الدین به چشم دل مىدید - همانطور که «ماه را در طشت آب مىدید» -که روزى در سرزمینهاى یخزده ولى تابناک اسکاندیناوى جوانان گیسو شلال آن ولایت، رباعى «چشم دل» و «چشم صورت» او را به چشم خریدارى خواهند نگریست و با دف و نى آن را نه در خانقاه رکن الدین سجاسى، بل در سالنهاى کتابخانۀ اوپسالا، خواهند خواند که:
زان مىنگرم به چشم سر در صورت
زیرا که ز معنى است اثر در صورت
این عالم صورت است و ما در صوریم
معنى نتوان دید، مگر در صورت
جوانانى که بیش از سایر مردم دنیا به چشم صورت دل دادهاند و لحظهاى از عمر را در این مقصد تلف نمىکنند. من همیشه در مورد بزرگان کرمان و چاپ آثارشان براى خود احساس غبن و قصور داشتهام و بسیارى از دوستان هم توقع داشتهاند که در آثار ناقابل مخلص بههرحال، هر گمشدۀ کرمانى را پیدا کنند، درحالىکه در واقع آنچه مخلص نوشته و چاپ کرده، تنها اداى دین و وظیفه در برابر دریاى فرهنگ بیکران کرمان بوده، وگرنه قطرهاى در مقابل دریا و ذرهاى در برابر بیضاء بیش نبوده است.
بنابراین وقتى که دوستى و اهل دلى و اهل کتابى و آشنایى به تحقیق یا تصحیح یا چاپ آثارى از کرمانیان نامى دست مىیازد، بیش از هر چیز خوشوقت و خشنود مىشوم، زیرا علاوه بر آنکه شعاع تحقیق بر احوال یک کرمانى افکنده مىشود، بارى از دوش مخلص نیز برداشته مىشود، منى که بههرحال فکر مىکنم بن دنیا را خواهم گرفت و هزار سالى به یکایک کارهاى مربوط به کرمان خواهم رسید!
بر این مبنا، وقتى خبر شدم که دوست بزرگوار و جوان فاضل و محقق محجوب محبوب ما آقاى ابو محبوب همت بر به انجام رساندن این مهم بسته و وقت و کوشش خود را صرف تهیه و تنظیم و ترتیب و تصحیح رباعیات همشهرى نامدار ما-اوحد الدین کرمانى-ساختهاند، و استاد بزرگوار عالیقدر عارف معارف ولایت، هم ولایتى شیخ عطار، آقاى دکتر شفیعى کدکنى با عین عنایت و چشم خریدارى بدان نگریسته، آقاى ابو محبوب را در این راه دشوار همراهى و هدایت کردهاند، معلوم است که تا چه حد خشنودى و انبساط دست داد، مخصوصا که به اشارۀ آن استاد، این بندۀ ناتوان را نیز در این ثواب سهیم ساخته، لطف فرموده اشاره کردهاند تا چند سطرى، مقدمه گونه، بر این رباعیات بنویسد، به این حساب که بههرحال، پیراهن من و اوحد الدین در یک آفتاب خشک مىشده است.
در مورد شرح احوال اوحد الدین، بار من و ابو محبوب بسیار سبک شده است، زیرا استاد نامدار ما، مرحوم بدیع الزمان فروزانفر، در مقدمهاى که بر مناقب اوحد الدین نوشتهاند، به حد کمال و تا حدود امکان این مهم را به پایان بردهاند، و گفتوگوى ما، بعد از گفتار ایشان، در حکم مثنوى گفتن بعد از مولاناست! که تیمم باطل است آنجا که آب است. با همۀ اینها آقاى ابو محبوب آنچه تازه به دست آوردهاند، در توضیحات خود یاد کرده و آقاى دکتر کدکنى نیز در این امر به ایشان یارى نمودهاند....