- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 132521 - 94/5
- وزن: 1.30kg
- UPC: 200
دیوان خروس لاری
نویسنده: ابوالقاسم حالت
ناشر: سنایی
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 565
اندازه کتاب: وزیری سلفون - سال انتشار: 1367 -دوره چاپ: 2
کمیاب - کیفیت : نو
مروری بر کتاب
اشعار طنز ابوالقاسم حالت سروده شده از سال ۱۳۱۸ تا ۱۳۵۰
استاد ابوالقاسم حالت ، در 1298 هجری شمسی ئر تهران زاده شد از جوانی ، زبانهای عربی ، انگلیسی و فرانسه را آموخت و از سال 1314 به سرون شعر روی آورد . پس از تحصیلات متوسطه به استخدام شرکت نفت در آمد .
همکاری خود با مجله ی فکاهی توفیق را از سال 1317 آغازید و تا آخرین شماره ی این مجله در آن قلم زد . به گفته ی خود او ، گاهی تا روزی 10 ساعت در این مجله به سرودن شعر طنز انتقادی در قالبهای مثنوی و رباعی و بحر طویل ...مشغول بود . اشعارش را با نام خروس لاری ، شوخ ، ابوالعینک و فاضل مآب ، امضا می کرد .
او در آن سالها با مجلات امید ، تهران مصور و پیام ایرانی هم همکاری داشت . بهار او را به کنگره نویسندگان ایران دعوت کرد . او با موسیقی هم آشنا بود و ترانه سرایی هم می کرد . اولین سرود جمهوری اسلای را او سرده است . ( شد جمهوری اسلامی به پا...) او از سال 1323 هر هفته چند حدیث از مولا علی را به صورت رباعی ترجمه می کرد و بعدها در مجله ی دانستنیها ، ترجمه ی انگلیسی احادیث را هم در کنار رباعی می نوشت.
وی پس از انقلاب اسلامی نیز علیرغم کهولت سن مدت زمانی نسبتاً طولانی با مجله گل آقا همکاری کرد. از ابوالقاسم حالت آثار ادبی و فرهنگی فراوانی در زمینههای طنز، شعر، ادبیات و ترجمه باقی ماندهاست. وی در سوم آبان سال ۱۳۷۱ بر اثر سکته قلبی درگذشت.
حاجی که روزی ریش را کرده جدا
بیریشی او نبوده از روی رضا
وقت سحر اشتباهی اندر حمام
مالیده به ریش نوره را جای حنا
کنجکاوی ز عالمی پرسید
کز چه نام آدمی است بشر ؟
خنده ای کرد و در جوابش گفت
چون دو ثلثش درست باشد - شر
***
بعد مرگم نه به خود زحمت بسیار دهید نه به من بر سر گور و کفن آزار دهید
نه پی گورکن و قاری و غسال روید نه پی سنگ لحد پول به حجار دهید
به که هر عضو مرا از پس مرگم به کسی که بدان عضو بود حاجت بسیار دهید
این دو چشمان قوی را به فلان چشمچران که دگر خوب دو چشمش نکند کار دهید
وین زبان را که خداوند زبانبازی بود به فلان هوچی رند از پی گفتار دهید
کلهام را که همه عمر پر از گچ بودهاست راست تحویل علی اصغر گچکار دهید
وین دل سنگ مرا هم که بود سنگ سیاه به فلان سنگتراش ته بازار دهید
کلیهام را به فلان رند عرقخوار که شد از عرق کلیه او پاک لت و پار دهید
ریهام را به جوانی که ز دود و دم بنز در جوانی ریه او شده بیمار دهید
جگرم را به فلان بیجگر بیغیرت کمرم را به فلان مردک زن بار دهید
چانهام را به فلان زن که پی وراجیست معدهام را به فلان مرد شکمخوار دهید
گر سر سفره خورَد فاطمه بیدندان غم به که، دندان مرا نیز به آن یار دهید
تا مگر بند به چیزی شده باشد دستش لااقل تخم مرا هم به طلبکار دهید