دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

دیوان جامع غبار همدانی

دیوان جامع غبار همدانی
درحال حاضر موجود نمی باشد
دیوان جامع غبار همدانی
  • موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
  • مدل: 83738 - 87/1
  • وزن: 1.00kg
  • UPC: 30
0 ریال

دیوان جامع غبار همدانی

نویسنده: سیدحسین رضوی غبار همدانی , محسن رمضانی
خطاط: آرش متین نژاد
ناشر: پدیده
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 80
اندازه کتاب: رحلی گالینگور - سال انتشار: 1361 - دوره چاپ: 1 


مروری بر کتاب 

گلاسه - چاپ نفیس

به زیر لاله کدامین شهید مدفون است        که از لحد به در افتاده گوشهٔ کفنش

سیدحسین رضوی معروف به غبار همدانی (زاده ۱۲۷۰ یا ۱۲۶۵ قمری در همدان - درگذشته ۱۳۲۲ قمری) شاعر همدانی متخلص به غبار است.وی در همدان درگذشت و پیکر او به قم منتقل کرده در صحن حرم فاطمه معصومه به خاک سپردند. وی از خانواده‌ای روحانی بودو خود نیز تحصیلات دینی قابل توجهی داشت. طبق تنها اثر باز مانده از وی، دیوان اشعار، غبار عارفی رنج کشیده و سوخته در عشق است. آیت‌الله شیخ محمد جواد انصاری همدانی درباره وی گفته‌است: جذبه عشق الهی به غبار رسید و او سوخت.

غبار چندی در طریق عرفان قدم گذاشت و به سیر و سلوک در این رهگذر عمر صرف کرد. "دیوان" شعر غبار با اینکه بیش از هزار بیت نیست ، اما مکرر در همدان و اصفهان و تهران طبع و نشر گردیده است. وی در همدان درگذشت و پیکر او به قم منتقل کرده در صحن حضرت معصومه (س) به خاک سپردند. طبق تنها اثر باز مانده از وی، دیوان اشعار، غبار عارفی رنج کشیده و سوخته در عشق است. شیوه او همان طرز بازگشت است و نظر به حافظ و سعدی و خاقانی دارد. دیوان او شامل غزلیاتی است که به ترتیب حروف قوافی تقسیم بندی و قرار گرفته اند. 


دلم دارد بدان زلف چلیپا        همان الفت که با زنار ترسا
گره از کار مجنون کی گشاید        کسی که عقده زد بر زلف لیلی
بسی تند است و سرکش آتش عشق        ولیکن خار از او ترسد نه خارا
ندیدم هرگز این آشفته دل را        مگر در بند آن زلف چلیپا
یکی شد شیخ و آن دیگر برهمن        که دارد عشق در سرها اثرها
نبودی کوه کندن کار فرهاد        گرش شیرین نبودی کارفرما
چو لا خواهی شدن مگذار مگذار        درون خانه ی دل غیر الله
اگر مشتاق صاحب خانه باشی        ندارد فرق مسجد با کلیسا
چنان خرگاه لیلی سایه افکند        که مجنون گم شد اندر راه صحرا
سری را کآتش عشق است در دل        نمی‌گنجد عقال عقل برپا
کسی کز تیشه کوه از پا فکندی        فکندش تیشه ی عشق تو از پا
دلا سستی مکن در خوردن غم        که زین دارو توانی شد توانا
غبارا! زین میان برخیز برخیز        که با خود می نشاید بود و با ما

 

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات