دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

دیوان اشعار ناصرخسرو قبادیانی

دیوان اشعار ناصرخسرو قبادیانی
درحال حاضر موجود نمی باشد
دیوان اشعار ناصرخسرو قبادیانی
  • موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
  • مدل: 157617 - 32/1
  • وزن: 1.30kg
0 ریال

دیوان اشعار ناصر خسرو قبادیانی

نویسنده: ناصرخسرو قبادیانی
به کوشش : سید نصرالله تقوی
مقدمه : حسن تقی زاده- مجتبی مینوی
ناشر: معین
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 734
اندازه کتاب: وزیری گالینگور - سال انتشار: 1380 - دوره چاپ: 1

 

مروری بر کتاب

مشتمل بر روشنایی نامه ، سعادت نامه ، قصائد و مقطعات

شکی نیست که آسمان ادب ایران مشحون از ستارگان ارزشمندی است که هر یک جایگاه خاص در ادب و فر هنگ بشریت دارند.یکی از این ستارگان بی بدیل سراینده تبعیدی و آواره عصر خویش حکیم ناصر خسرو قبادیانی است که با اشعار قصاید و دیگر آثار پر بارش نه تنها در گلستان پر حیات و نامیرای ادبیات ایران به هنگام تسلط جهل جایگاه بلند و رفیعی دارد بلکه یکی از چهره های درخشان ادبیات جهانی به شمار می رود...

حکیم ابومعین ناصرین خسروقبادیانی بلخی در سال ۳۹۴ هجری قمری در بلخ تولد یافت. از اوان جوانی به تحصیل علوم و تحقیق ادیان و مطالعهٔ اشعار شعرای ایران و عرب پرداخت. در دورهٔ جوانی به دربار غزنویان و سپس به دربار سلاجقه راه یافت.

در سال ۴۳۷ هجری قمری خوابی دید و به قول خود از خواب چهل ساله بیدار شد، کارهای دیوانی را رها کرد و به سیر آفاق و انفس پرداخت. پس از پیوستن به فرقهٔ اسماعیلیه و تبلیغ عقاید آنان، امرای سلجوقی در صدد کشتن وی برآمدند، پس به ناچار به بدخشان گریخت و سرانجام در سال ۴۸۱ هجری قمری در یمگان وفات یافت. از آثار او می توان به سفرنامه، زادالمسافرین، وجه دین،خوان اخوان، دلیل المتحیرین، روشنایی نامه و دیوان اشعار اشاره کرد.

به چه ماند جهان مگر به سراب
سپس او تو چون دوی به شتاب؟

چون شدستند خلق غره بدو
همه خرد و بزرگ و کودک و شاب؟

زانکه مدهوش گشته‌اند همه
اندر این خیمهٔ چهار طناب

گر ندیدی طناب هاش، ببین
جملگی خاک و باد و آتش و آب

بر مثال یکی پلیته شدی
چند گردی به سایه و مهتاب؟

از چه شد همچو ریسمان کهن
آن سرسبز و تازه همچو سداب

خوش خوش این گنده پیر بیرون کرد
از دهان تو درهای خوشاب

وان نقاب عقیق رنگ تو را
کرد خوش خوش به زر ناب خضاب

چند گفتی و بر رباب زدی
غزل دعد بر صفات رباب

بس کن از قصهٔ رباب کنونک
زرد و نالان شدی چو رود رباب

چون بینی که می بدرندت
طمع و حرص و خوی بد چو کلاب

پس خویشت کشید پنجه سال
بر امید شراب و آب سراب

گر نه‌ای مست وقت آن آمد
که بدانی سراب را ز شراب

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات