- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 183380 - 111/2
- وزن: 1.20kg
دیوان اثیرالدین آخسیکتی
نویسنده: اثیرالدین آخسیکتی
به اهتمام و تصحيح و مقابله: رکن الدین همایون فرخ
ناشر: رودکی
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 520
اندازه کتاب: وزیری گالینگور - سال انتشار: 1337 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : درحد نو _ نو
مروری بر کتاب
اثیرالدین ابوالفضل محمد بن طاهر اخسیکتی معروف به اثیر اخسیکتی از شاعران مشهور سدهٔ ششم هجری است. اثیر در شهر اخسیکت زاده شد که در قرن ششم یکی از شهرهای آباد ماوراءالنهر در منطقه فرغانه در شمال رود سیحون بودهاست. اثیر سخنوری را در همانجا آغاز کرد. با حملهٔ ترکان غز و زوال دولت سنجری و پریشانی خراسان که خود از آن با عنوان «وحشت خراسان» یاد میکند، نواحی شرقی ایران را ترک گفت و به نواحی غرب و شمال غرب ایران روی آورد.
نخست در همدان به دربار غیاث الدین محمد بن ملکشاه سلجوقی (۵۵۵ ق) پیوست و سالهای متمادی او و جمعی از وزیران و امیران دربارش را مدح گفت. در لشکر غیاث الدین محمد، با علاءالدین عربشاه (۵۸۴ ق) حاکم کُهستان آشنا شد. عربشاه شعر اثیر را پسندید و او را نواخت. اثیر مدت زیادی از عمر خود را به تفاریق در همدان و کُهستان در دستگاه عربشاه بود.
اثیر اخسیکتی پس از مرگ غیاث الدین محمد، قصایدی در مدح جانشین او رکنالدین ارسلان بن طغرل سلجوقی (۵۷۱ ق) و سپس طغرل بن ارسلان (۵۹۰ ق) پرداخت. از دیگر ممدوحان شاعر، نام اتابکان آذربایجان شامل شمسالدین ایلدگز (۵۷۱ ق) و پسرانش محمد جهان پهلوان (۵۸۱ ق) و قزل ارسلان (۵۸۵ ق) در قصایدش مکرر دیده میشود. اثیر سالهای پایانی زندگانی را در شهر خلخال بسر برد و در سال ۶۰۹ ق در همین شهر درگذشت.
تاریخ مرگ اثیر را سالهای ۵۶۳ ق و ۵۷۷ ق هم ذکر کردهاند که با توجه به اینکه تاریخ سرایش بعضی از اشعار او بعد از این سالهاست، اعتباری ندارد. بدیع الزمان فروزانفر، اثیر را به تعصب مذهبی متهم داشته و گفته است که همکیشان حنفی خود را بر ضد شافعیان تحریک میکردهاست. درستی این قول مورد تردید است. زیرا به احتمال بسیار اثیر خود شافعی است و ثانیاً در دیوان او اشعاری در ستایش هر دو گروه دیده میشود. مدایح او در ستایش ائمه شیعه و بالاخص علی قابل توجه است.
اثیر اخسیکتی با شاعران بزرگ هم عصر خود همچون خاقانی شروانی، نظامی گنجوی، رشید وطواط، مجیر بیلقانی و ظهیر فاریابی مراودات و معارضاتی داشتهاست. اثیر بعضی از قصاید خاقانی را جواب گفته و پایه خود را بالاتر شمرده است. همچنین حکایتی در مورد ملاقات این دو شاعر در دست است که کمابیش بوی افسانه دارد. نویسندگان معاصر اثیر، به رقابت میان او و مجیر بیلقانی اشاره کردهاند.
در گلشن ایام نسیمی ز وفا نیست
در دیده افلاک نشانی ز حیا نیست
بر خوانچه مینای فلک خود همه قرص است
و آن هم ز پی گرسنه چشمان چو ما نیست
پهنای فلک خبر ندارد که به تحقیق
بر مائده او جز این ترش ابا نیست
هر لحظه جوانی بکشد عالم اگر چند
جز بر سر پیران اثر گرد دعا نیست
***
کدام طبع، کازین می خراب می نشود
کدام بحر، کازین تف سراب می نشود
سپید کرد هزاران هزار دیده فلک
کازین نهیب یکی جفت خواب می نشود
***
... زمانه سخت رکابی همی کند به جفا
عنان آه، چرا سست کوش باید داشت
فلک به تعزیت ما کبود پیرهن است
برش بآه جگر، لعل پوش باید داشت
***
شکست دور سپهرم بپایمال زحیر
بریخت خون جوانیم غبن عالم پیر
همی نفر نفر آید بلا بساخت من
از این نفر نفر ای دوستان نفیر نفیر
چو چرخ بی سر و پایم چو خاک بیدل و زور
ز خاک دیرنشین و ز چرخ زود مسیر
... چو من سلیم دماغی شکسته دل نه سزاست
که هست جمع سلامت مسلم از تکسیر
در این سواد که یک یونس است و سیصد حوت
در این خراب که یک یوسف است و پنجه پیر
چمانه فلک از صفو خرمی است تهی
خزانه زمی، از نقد مردمی است فقیر
پیاز وار به شمشیر هجر مثله شوند
اگر دو دست به یک پیرهن روند چو سیر
مخالفان لجوجند در ولایت طبع
بگاو کاو زمین و هوا و آب و اثیر
... چو نبض واقعه من طبیب عشق بدید
چه گفت؟ گفت که این ورطه ایست سخت قعیر
... بدین معالجه گر به شدی، شدی، ورنه
برو بنال که یا جابراً لکل کسیر