- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 180916 - 99/4
- وزن: 0.30kg
دیدار
ناشر: پاژنگ
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 167
اندازه کتاب: وزیری - سال انتشار: 1369 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : نو ؛ لبه جلد رویی و صفحه اول کتاب رد زردی مختصری دارد ، مزین به نوشته و امضای نویسنده
مروری بر کتاب
دفتر شعر
غلامحسین جواهری «وجدی»، از شعرای خوب دوران اولیه فعالیت دستگاه رادیو بوده است، آثاری بدیع و دل انگیز از وی به جای مانده و نیز گاهگاه ترانه هایی بر روی آهنگهای رادیو گذارده که چند نمونه آن در این مجموعه به چاپ رسیده است. جواهری وجدی، در سال ۱۳۰۳ خورشیدی دیده به جهان باز کرد و از سال ۱۳۱۸ همکاری خود را با آهنگسازان رادیو شروع و ادامه داد، از نکات برجسته و قابل ذکر درباره این شاعر و ترانه سرا بدیه هگویی وی میباشد.
وی تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران به پایان برد اما به خاطر درگذشت پدرش، از ادامه تحصیل بازماند و به امر تجارت و کشاورزی روی آورد سپس به تدریس پرداخت. او با نام مستعار «خروس بیمحل» با روزنامه فکاهی «توفیق» همکاری میکرد. اشعار طنز و انتقادی او که از ملاحت و شیرینی بیان خاصی برخوردار است، به زودی زبانزد خاص و عام شد و نقش ایشان را در این سبک از شاعری مشخص می کند.
نمونه های زیادی از این بابت وجود دارد که جای بحث آن در این مختصر نیست، مشغله دیگر، ترانه سازی های او است، ترانه هایی که قبلا آهنگ آنها آماده بود، یا بعضی از آهنگسازان مثل شادروان: مهدی خالدی، نصراللَّه زرین پنجه و هنرمندان بزرگ و خوبی چون: اسداللَّه ملک، فرهنگ شریف، انوشیروان روحانی و جواد لشگری بر روی آنها آهنگ گذارده اند که در زمان خود تا حدی موفق بوده اند.
گر به چشمت آن مه نامهربان زیبا نبود
بود او زیبا ولى عشق تو پا برجا نبود
آن لب شیرین پر از شوق تمنا بود لیک
آرزوهاى تو شورانگیز و بى پروا نبود
نرگس مردم فریبش بود لبریز از هوس
لیک در تو آن همه سرمستى و غوغا نبود
چون نسیم صبحدم بگذشت او دامنكشان
گلشن شوق تو را حالِ شكفتنها نبود
آرى آرى باده از ما مست شد نى ما از او
چونكه عشق و شور و مستى در مى و مینا نبود
این جواب آن غزل (وجدى) كه ورزی گفته است
«آمد اما در نگاهش آن نوازشها نبود»
***
ما هستى عشقیم و فنا را نشناسیم
خو كرده به دردیم و دوا را نشناسیم
عمر ابدى یافتهایم از مدد عشق
خضریم ولى آب بقا را نشناسیم
هركس به درى جبههٔ تسلیم نهادست
ما جز در تسلیم و رضا را نشناسیم
بىپرده فتادیم در آغوش تو اى گل!
چون شبنم پاكیم و حیا را نشناسیم
(وجدى) بگذر از خود و از دعوى باطل
تا هیچ كسی غیر خدا را نشناسیم