- موجودی: موجود
- مدل: 195157 - 81/2
- وزن: 0.50kg
دگردیسی کمونیسم مارکس
نویسنده: محسن حکیمی
ناشر: اختران
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 400
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1396 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
از جنبش سرمایه ستیز طبقه ی کارگر به حزب ایدئولوژیک سرمایه داری دولتی
مارکس کمونیسم را به دو معنا تعریف میکند، یکی جنبش خودآگاه و ضدسرمایه داریِ طبقهی کارگر و دیگری جامعهای که، بر اساس نظر او، پس از سرمایهداری بر پا میشود. روشن است که این دو معنا رابطهی محکمی با یکدیگر دارند. اما این نیز به همان اندازه روشن است که معنای دوم تابعی از معنای اول است، به این دلیل ساده که جامعهی کمونیستی قرار است نتیجهی سازمانیابی جنبش طبقهی کارگر بر ضد سرمایهداری باشد.
بدیهی است که ویژگیهای جامعهی کمونیستی از دل تناقضهای نظام سرمایهداری و مبارزهی سازمانیافته و خودآگاهانهی طبقهی کارگر برای حل این تناقضها بیرون میآید. یکی از این ویژگیها، به نظر مارکس، الغای تقسیم کار به فکری و مادی است. بدینسان، این تقسیم کار از میان نخواهد رفت مگر آنکه جنبش طبقهی کارگر برای مبارزه با سرمایهداری از وضع «درخود» به حالت «برای خود» ارتقا یافته باشد.
به سخن دیگر، طبقهی کارگری میتواند جدایی کارِ فکری از کارِ مادی را از میان بردارد که به خودآگاهی و سازمانیابیِ متکی به خود دست یافته باشد، یا دستکم در این جهت پیش رفته باشد. درست از همین روست که مارکس جنبش سرمایهستیز طبقهی کارگر را کمونیسم مینامد. به نظر مارکس، کمونیسم به معنای سازمانیابی پرولتاریا بهصورت طبقهای خودآگاه است که با واقعیت بخشیدن به وحدت کارِ فکری و کارِ مادی در درون خود، به سوی پایاندادن به جدایی آنها در سطح کل جامعه پیشمیرود.
بر این اساس، به نظر مارکس، سازمانیابی طبقهی کارگر بر مبنای جدایی کارِ فکری از کارِ مادی، جدایی «روشنفکران انقلابی» از کارگرانِ درگیر با کار و تولید مادی، جدایی «آگاهی سوسیالیستی» از «جنبش خودانگیختهی طبقهی کارگر»، و در یک کلام جدایی «جنبش کمونیستی» از جنبش کارگری، نه کمونیسم است و نه سازمانیابی کمونیستی.
در این کتاب، علت بیرونی دگردیسی و پسرفت کمونیسم مارکس تا آنجا که به یورش نظری بورژوازی مربوط می شود بررسی خواهد شد. هدف، پیش از هرچیز نشان دادن این پسرفت از خلال بررسی دگردیسی کمونیسم مارکس نخست به «جهان بینی مارکسیستی» انگلیس و سپس به «ایدئولوژی مارکسیسم» لنین است دگردیسی یی که جنبش سرمایه ستیز طبقه ی کارگر را به حزبی ایدئولوژیک برای استقرار سرمایه داری دولتی تبدیل کرد. اما، چنان که گفته شد، در فرجام سخن به ضعف و ناتوانی تاریخی طبقه ی کارگر به عنوان علت درونی این پسرفت اشاره خواهد شد.
در این بخش، همچنین به این پرسش پاسخ داده خواهد شد که آیا این پسرفت می تواند دورخیزی برای تکامل نظری کمونیسم مارکس و دور جدیدی از پیشروی جنبش طبقه ی کارگر برای گسستن زنجیر سرمایه باشد؟
نفس این پرسش، درعین حال، منظری دیگر از جوهره و درونمایه ی اصلی کتاب حاضر را نشان می دهد: تجربه ی لنینیسم، استالینیسم و به طور کلی شکست و فروپاشی شوروی تاکنون عمدتا از نظرگاه دفاع از سرمایه مورد نقد قرار گرفته است. کتاب حاضر این تجربه را از موضع ستیز با سرمایه به نقد می کشد.