- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 135943 - 112/3
- وزن: 0.40kg
دوال پا
نویسنده: وحید پاک طینت
ناشر: نیماژ
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 264
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1396 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
چند روز بود مثل یک پنکه ی سرگردان می نشستم روبروش و گردی صورتم در مداری مشخص می رفت و بر می گشت و باد نگاهم می وزید... از پاشنه ی پاهاش تا گوجه ی موهاش. وقتش بود دوباره بگوید : خودت اذیت می شوی....
ساتن زرشکی و سرمهایِ مُتکّا، بوی قدیمها را میداد. بوی زمستان پنجاهونه. بوی هرپاییزی که مادر مینشست جلوی در باز کمددیواری و لباسهای زمستانیِ فراموش شده را از زیر رختخوابها میکشیدبیرون. بوی تیلههای کوچکشدهی نفتالین که میریخت از لابلاشان. بوی جوشیدن دیگِ رُبّ. که اگر ما هم نمیپختیم، بالاخره همسایهای بود که رو اجاق وسط حیاطش دیگی قلقل کند.
تو اتاق سارنگ رو تشک پنبهای دراز کشیدهبودیم. روی زمین. زیر لحافِ چهلتکهی دستدوز. زیر پشم گوسفندهایی که از چریدن بیخیالیشان سالها گذشتهبود. وقتی سارنگ گفت رختخواب عروسی مادرش است، نتوانستم باور نکنم.
گفت: فردای شب عروسیش تصمیم میگیره این و بذاره واسه جاهاز من.
بیفکر پرسیدم: فرداش؟ نباید حرف را کشمیدادم.
شاید ربط داشت به پدرش.