- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 193697 - 22/6
- وزن: 0.50kg
دو زن
نویسنده: آلبرتو موراویا
مترجم: فریدون زاهدی
ناشر: البرز
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 374
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1396 - دوره چاپ: 2
کیفیت : درحد نو ؛ لبه جلد و صفحات کتاب تاب مختصری دارد
مروری بر کتاب
آلبرتو موراویا، نویسندهی مشهور ایتالیائی، بسال 1907 در شهر رم بدنیا آمد. پدرش آرشیتکت بود، و آلبرتو در کودکی و نوجوانی برغم بیماری، زبان فرانسه و انگلیسی و آلمانی را آموخت؛ و هنگامی که در سال 1925 اولین نوولاش را نگاشت، خبرنگار مطبوعات تورین، در پاریس و لندن بود. در سالهای آخر حکومت فاشیست، کتابهایش ممنوع اعلام گردید، و موراویا ناگزیر مقالاتش را با نام مستعار مینوشت؛ و آنگاه که نیروهای نازی، ایتالیا را اشغال کردند، موراویا در کوهستان مخفی شد و تا مه 1944، سال سقوط حکومت نازیها در کوهستان باقی ماند...
...چزیرا دختری روستایی است که زن دکان دار رمی نسبتا پولداری می شود که بسیار مسن تر از اوست . چزیرا به این مسائل اهمیتی نمی دهد همواره وفادار و پاک دامن است و برایش مهم خانه و مغازه شوهرش است . پس از چندی شوهرش فوت می کند و زن همه تلاشش را متوجه دختر یکی یکدانه و عزیز رزیتا می کند . رزیتا دختری جوان و شدیدا معصوم و نجیب است . آنها روزگار خوشی دارند تا زمانی که جنگ شدت می گیرد خطر حمله آلمان ها قوت بیشتری گرفته و مادر و دختر رهسپار روستای مادر می شوند ... کتاب شرح سفر دو زن تنها در بحبوحه جنگ ، قحطی ، فحشا ، تنگ نظری مردم و ... است .
آه، یاد آن روزها بخیر که من یک تازه عروس بودم،دهکده زادگاهم را پشت سر گذاشته و به رم آمده بودم لابد شما این شعر را می دانید : «« وقتی یک دختر چوچارایی»» به خانه بخت می رود بعضی رشته ها و بندها را می برند و بعضی صندل را.»»اما من همه چیز را به شوهرم دادم. بندها و صندلها و هر چیز دیگری را ، برای اینکه شوهرم بود و همین او بود که مرا به رم آورد.من از اینکه به رم می رفتم در پوست نمی گنجیدم و نمی دانستم آنجا بدبختی انتظارم را می کشد.
من چهره ای گرد و بزرگ،چشمان مشکی خیره کننده و موهای سیاه که تقریبا تا روی چشمهایم می آمد و به صورت دو رشته کلفت بافته شده مثل طناب داشتم...