- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 133364 - 96/9
- وزن: 0.30kg
دلوز ، ایده ، زمان
نویسنده: عادل مشایخی - محسن آزموده
ناشر: ناهید
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 225
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1393 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
گفت و گویی درباره ی ژیل دلوز
همانطور که از عنوان نیز مشخص است ، در این کتاب مفاهیم «ایده» و «زمان» از دیدگاه ژیل دلوز بررسی و تحلیل شدهاند. «ایده» یکی از مهمترین مفاهیم فلسفی از زمان افلاطون تا هگل است ، اما از نظرگاه دلوز ما با یک مفهوم جدید از ایده مواجه هستیم که مثل ایدههای افلاطونی متعال نیستند و با ایدههای هگلی هم فرق دارند.
کل اندیشه دلوز مانند یک هزارتو با مدخلها و ورودیهای متفاوت است و میتوان از مدخلهای مختلف وارد اندیشهاش شد ، مهم شبکهای است که برای تفکر بهتر شکل میگیرد. یعنی از هر ورودی و مبادی که وارد منظومه فکری دلوز میشویم شبکهای شکل میگیرد که این شبکه ماشینی برای تفکر است.
«روزی شاید این قرن قرنی دلوزی باشد.» دلوز این گفته ی فوکو را گفته ای مطایبه آمیز تلقی می کند. او می گوید شاید منظور فوکو این بوده باشد که دلوز در میان فیلسوفان هم نسلش ساده دل ترین است؛ او مرگ فلسفه را نمی پذیرد. ساده دلی او خوش بینی به امکان فراهم آوردن بنیادی هستی شناختی برای سیاست و اخلاق در عصر هیچ انگاری از طریق رفتن تا نهایت هیچ انگاری است.
اما هستی شناسی دلوز نه هستی شناسی ذات (بودی پنهان پشت نمود)، بلکه هستی شناسی معناست، معنایی درون ماندگار: آنچه ما را به اندیشه و عمل وامی دارد نه اصلی در جهانی دیگر، بلکه «چیزی» در همین جهان است. خوش بینی باور به امکان سراپا مدرن شدن فلسفه است: باور به این که فلسفه نیز می تواند مانند علم و هنر مدرن در قرن بیستم، خود را از قید اشباح فلج کننده ی سنت رها کند و راه آفرینش نو را در پیش گیرد. در این راه فلسفه درس های بسیاری باید از هنر مدرن، به ویژه سینما، نقاشی، موسیقی و... بیاموزد.
آثار که دلوز به هنرهای مدرن اختصاص داده است، مانند کتابهایی که در متنشان به فیلسوفانی چون اسپینوزا، لایب نیتز، هیوم و... پرداخته است، تلاش هایی هستند برای صورت بندی مسائل هستی شناختی مدرن. متنی که در دست دارید، کوششی است برای فراهم آوردن مقدمه ای بر اندیشه ی دلوز با سوءاستفاده از «فرم» نه چندان رام گفت و گو. در این «گفت و گو» کوشیده ایم با تکیه بر کتاب دو جلدی دلوز در مورد سینما به «هسته ی سخت» هستی شناسی او نزدیک شویم: زمان به منزله ی تفاوت محض.
...هایدگر در جایی به حکم «معلمان و پژوهشگران علوم» دربارهی فلسفه اشاره میکند: «از فلسفه چیزی درنمیآید»؛ «با فلسفه کاری نمیتوانید بکنید». او میگوید این حکم صحتی انکارناپذیر دارد، چرا که با فلسفه کاری نمیتوان کرد. اما این حکم بر این پیشداوری استوار است که فلسفه را هم باید بر بنیاد همان معیارهایی مورد ارزیابی قرار داد که برای داوری در مورد فایدهی دوچرخه یا حمامهای آب معدنی به کار میروند.
از نظر هایدگر، مسئله این نیست که با فلسفه چه کار میتوانیم بکنیم، بلکه باید پرسید فلسفه اگر درگیرش شویم با ما چه کار میتواند بکند. بر همین سیاق، در مورد دلوز یا هر فیلسوف دیگری باید پرسید فلسفهاش با ما چه کار میتواند بکند. بهجای تحقیق در مورد «سازگاری» چارچوبِ مفهومی او با «بافتِ» جامعهی ما، باید دید این چارچوبِ مفهومی در تنش با این «بافت» چه چیزهایی را در محتوای اجتماعی زندگی ما قرائتپذیر و چه اموری را از نو به مسئله تبدیل میکند، و کذب کدام دسته از مسائل را برملا میسازد.
در شرایطی که اندیشههای چپ با استناد به «ازهمپاشیدنِ اتحاد جماهیر شوروی و افتادن تشت رسوایی مارکسیسم از بام» بدنام میشوند و سیاست مردمی با برچسبهایی نظیر «پوپولیسم»، «آشوبگرایی»، «چپزدگی کودکانه»، «تهدید علیه یکپارچگی ملی» و «ایرانستیزی» تخطئه میشوند، مفاهیم متفکرانی نظیر دلوز، فوکو و … در چارچوب اندیشهی انتقادی برآمده از میراث فلسفی «مارکس، نیچه، فروید»، میتواند همچون پادزهری عمل کند که با خنثاکردنِ انگارههای برآمده از «تکنولوژی قدرتِ امنیتی» جهانی (global)، زمینهی اندیشیدن به «امکان تفکر» را فراهم آورد و در عین حال تلاش برای تفکر را همزمان هم از پرواز در آسمانِ انتزاع و هم از درافتادن به دام نسبیگرایی تاریخی مصون نگاه دارد، و راه اندیشیدن به «واقعیت ایرانی» در مسیر خلقِ «حقیقتهای جهانی» (universal) را برای نسلهای آینده باز کند (در اینجا باید به مفهوم برگسونی «وقفه» و پیچش جدیدی که دلوز به آن میدهد اندیشید: تکوینِ «حقیقتهای جهانی» در «وقفه»های «واقعیت محلی» ممکن میشود). مسلم است که توان انتقادی فلسفه به طور کلی و توانِ این یا آن فلسفهی خاص را نمیتوان با طفرهرفتن از شرحها و تحلیلهای مفهومی دقیق و مفصّل احیا کرد. این «وظیفه»ای است که تحققاش کار جمعی پیگیر و سماجتآمیز میطلبد.