- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 179721 - 73/3
- وزن: 0.80kg
دفاتر ملکوتی
نویسنده: علی تاجدینی
ناشر: حوزه هنری
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 510
اندازه کتاب: وزیری - سال انتشار: 1376 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
شرح و نقد استاد مطهری بر اشعار شعرای پارسی گو
معتقدان به این فرضیه میگویند یکی از چیزهایی که قهرا حافظ را عجیب بیتاب میکرده مسئله جبرگرایی است، بدین معنی که بشر هیچگونه اختیاری ندارد و جبر مطلق حکمفرماست. میگویند بسیاری از اشعار حافظ منعکسکننده همین آزاری است که از تفکرات جبریگرایی خودش میبرده است، مثلا شعر معروفش« رضا به داده بده وز جبین گره بگشا »و یا شعر «من اگر خارم اگر گل، چمنآرایی هست که به هر دست که می پروردم میرویم»« در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود کاین شاهد بازاری وان پردهنشین باشد».
این فرضیه در جایی میگوید آنهایی که حتی به تعاملات رسیدهاند آنها هم هنری نکردند چون آنها نرسیدهاند بلکه آنها بیاختیار آنها رسانیدهاند.
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید/ دیگران هم بکنند آن چه مسیحا میکرد»، یا« گوهر پاک بباید که شود قابل فیض/ ورنه هر سنگ و گلی لؤلؤ مرجان نشود» و زیاد است شعرهایی که آن شعرها را دلیل بر جبری بودن حافظ گرفتهاند.
در نظریه دیگر، این دسته از مفسران در رابطه با حیرت حافظ استاد مطهری مثالی زده است و چند بیت شعر نیز در اینباره آورده است:
مسئله دیگر به نظر این دسته از مفسران مسئله حیرت حافظ است. نمیدانم! نمیفهمم! سر در نمیآورم برای چه و از کجا آمده و برای چه اینجا هستم و نمیدانم به کجا میروم:
عیان نشد که چرا آمدم کجا رفتم دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم
و یا
چو هر دری که گشودم رهی به حیرت داشت زین پس من ورندی و وضع بیخبری
یعنی به هر راهی که رفتم حکمت و فلسفه، منطق و دیانت و هر کجا که رفتم آخرش دیدم حیرت اندر حیرت است، پس گفتم همه راههای عمر ارزش این حرفها را ندارد برویم در عالم بیخبری:
از هر طرف که رفتم جز حیرتم نیفزود زینهار از این بیابان وین راه بینهایت
یا
جهان و کار جهان جمله هیچ در هیچ است هزار بار من این نکته کردهام تحقیق
... و این دیگر به شک و حیرت مربوط نیست بالاتر از شک و حیرت و به نظر مفسران معتقد به فرضیه چهارم پوچگرایی و نهلیسم حافظ است.
استاد مطهری اشارهای هم به نظریه مفسران فرضیه چهارم درباره بیاعتقاد بودن حافظ به قیامت دارد:
اشعار دیگری هم حافظ دارد که از آنها به نظر مفسران به فرضیه چهارم مثلا بوی انکار قیامت شنیده میشود که اساسا معلوم نیست آخر کاری هم وجود داشته باشد و یا اصلا قیامتی در پیش باشد. پس آدم عاقل نباید فکرش را به اینجور چیزها متوجه کند:
خوشتر از فکر و می و جام چه خواهد بودن تا ببینم که سرانجام چه خواهد بودن
غم دل چند توان خورد که ایام نماند گو نه دل باش و نه ایام چه خواهد بودن
باده خور غم مخور و پند مقلد مینوش دسترنج تو همان به که شود صرف به کام
استاد مطهری سپس ادامه میدهد:
با تفسیر یکبعدی آقایان، یوم الجمعی که روز رسیدن به یکدیگر است و یوم الحشری که روز رسیدن همه به یکدیگر است، چنین چیزی اصلا در کار نیست، چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن که با چنین تفسیری تنها چیزی که باقی میماند، انکار خداست که به حافظ نسبت نمیدهند. اگر چیزهایی که تقریبا در همان حد است مثل انکارها و یا خود همان شک و حیرت در این جهت دست کمی از انکار خدا ندارد و اصولا چین اعتقادی با توحید سازگار نیست، بلکه مخالف با توحید نیز هست. از اینها که بگذریم میآییم سراغ چیزهایی که به منزله نتیجه این فرضیه میباشد، یعنی میآییم سراغ آن دستوری که بر اساس تفسیر یکبعدی از حافظ، دیوانش به ما میدهد.
حالا که کار جهان هیچ در هیچ است! حالا که جبر مطلق است، حالا که سر از کون و مکان نمی شود در آورد! حالا که اصلاً کسی نمی داند بعد از اینجا یکدیگر می رسیم یا نه؟ بلکه گاهی وقتی ها به صورت جزم می گوید اصلاً دو مرتبه به همدیگر نخواهیم رسید، این اصول و افکار او که محرز شد حالا وقت نتیجه گیری است.
یکی از نتیجه گیری ها بیان دم و دم غنیمت شمردن است، کما اینکه سلیقه دم در شعر خیام هم زیاد است که دم را یعنی زمان حال را غنیمت شمار، نه فکر گذشته بکنی، نه آینده، نه غصه گذشته را بخور یا نه آینده که تو را از عیش نقد باز می دارد و چقدر در شعر حافظ این مساله حال و دم دیده می شود:
پدرم روضه رضوان بدو گندم بفروخت ناخلف باشم اگر من به جویی نفروشم
ای دل ار عشرت امروز به فردافکنی مایه نقد بقا را که ضمان خواهد شد