- موجودی: موجود
- مدل: 190323 - 53/3
- وزن: 0.30kg
دست های آلوده
نویسنده: ژان پل سارتر
مترجم: قاسم صنعوی
ناشر: کتاب پارسه
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 240
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1392 - دوره چاپ: 2
مروری بر کتاب
نمایشنامه ای در هفت مجلس
داستان این اثر، درامی سیاسی است که در کشوری خیالی به نام ایلیریا بین سال های 1943 و 1945 می گذرد و ماجرای قتل سیاست مداری برجسته را روایت می کند. بخش عمده ی داستان دست های آلوده از طریق فلاشبک نقل می شود و قاتل، چگونگی انجام مأموریت خود را تعریف می کند. هویت قاتل از همان ابتدا مشخص است، اما سوال اصلی این جاست که آیا انگیزه ی ارتکاب قتل، سیاسی بوده است یا شخصی. بنابراین، سارتر در این نمایشنامه، بر چرایی به وقوع پیوستن اتفاقات و انگیزه های درونی انسان ها تمرکز کرده است.
رهبر یکی از گروههای مقاومت که با کمونیستها ائتلاف کرده با توجه به شرایط تشخیص میدهد که همکاری با بورژواها به تقویت جبهه ی مقاومت خواهد انجامید. اما کمونیستها با چنین رویهای مخالفند و جوانی را که در اشتیاق دست زدن به کاری مهم است مأمور ترور او میکنند و جوان پس از آنکه ستیزی درونی را پشتسر میگذارد مأموریتش را انجام میدهد.
اما مدتی بعد کمونیستها به این نتیجه میرسند که خط فکری رهبر ترور شده درست بوده است و او را قهرمان درنظر می گیرند. وجود عامل ترور، باری است که بر دوش کمونیستهاسنگینی میکند؛ بنابراین تصمیم به نابودی او میگیرند و یگانه شرط تصفیه نکردن او ابراز ندامت جوان است. راهحل این است که جوان اعلام کند رهبر فقید را تحت تأثیر حسادت عاشقانه کشته است نه به سبب عقیده ی سیاسی. جوان دربرابر این طنز تلخ به استقبال مأموران قتلش می رود.
درون مایه ی این نمایشنامه مبارزه ی حزب کمونیست یکی از کشورهای فرضی اروپای مرکزی به نام ایلیری با نازی های آلمانی است. نمایش هنگامی آغاز می شود که سپاهیان آلمان در حال عقب نشینی و شکست نهایی هستند.هوگو ، جوانی بیست و سه ساله، از زندان آزاد میشود و دوست سابق خود اولگارا، که دختری مبارز و مانند خود او عضو حزب کمونیست است؛ باز می یابد.
هوگو، به دستور حزب، یکی از رهبران به نام هودرر را، که خط مشی سیاسیاش مبنی بر اتحاد با بورژوازی خطرناک تشخیص داده شده، کشته و به زندان افتاده بوده است، ولی حزب بعداً این خط مشی را عیناً پذیرفته است و هودرر از این پس یکی از قهرمانان به شمار می آید. کمونیست ها اکنون می خواهند هوگو را از میان بردارند، ولی اولگا آنها را متقاعد میکند که اندکی دیگر صبر کنند و ببینند آیا هوگو شایستگی بازگشت به حزب را دارد یا نه و خودش پرس و جو از او را بر عهده می گیرد...