- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 181564 - 10/7
- وزن: 0.80kg
درس هایی در ادبیات
نویسنده: ولادیمیر نابوکوف
مترجم: پرویز داریوش
ناشر: علم
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 549
اندازه کتاب: رقعی سلفون - سال انتشار: 1367 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : نو ؛ جلد سازی مجدد
مروری بر کتاب
مصور
باید این پیشنهاد عملی را از من بپذیرید. ادبیات، ادبیات راستین را نباید چون معجونی یحتمل مفید برای قلب یا مغز فرو بدهید. ادبیات را باید گرفت و ریز ریز کرد، بند از بندش جدا کرد، لهش کرد. بعد میتوان رایحۀ تند و دوست داشتنی اش را در کف دست بوئید. میتوان آن را جوید و با لذت بر زبان غلتاند، و آن وقت و فقط همان وقت میتوان طعم کمیابش را آنگونه که حقیقتاً استحقاق دارد، درک کرد...
من به احترام قهرمانی که بیدرنگ به درون خانهای آتشگرفته میشتابد و کودک همسایهاش را نجات میدهد کلاه از سر برمیدارم؛ اما اگر این خطر را بپذیرد که پنجثانیه گرانبهای دیگر را هم تلف کند تا همراه با بچه اسباببازی محبوب او را هم پیدا کند و نجات دهد دستش را میفشارم. کارتونی را به یاد دارم که دودکشپاککنی را تصویر کرده بود که دارد از پشت بام ساختمانی بلند سقوط میکند و در راه تابلویی را میبیند که املای یک کلمه در آن اشتباه است و در آن سقوط با سر فکری میشود که چرا کسی به فکر تصحیح آن نیفتاده است.
به یک معنا همه ما داریم از طبقه بالای میلادمان به سوی مرگ، بر سنگهای تخت گورستان، سقوط میکنیم و همراه با آلیس فناناپذیر در سرزمین عجایب در نخ نقشونگارهای روی دیواری هستیم که از برابرمان میگذرد. این ظرفیت فکریشدن در مقابل جزییات –بهرغم خطر قریبالوقوع- این گریززدنهای روح، این پانوشتها در کتاب زندگی عالیترین اشکال هشیاریاند، در این حالت تامل کودکانه ذهن که با عقل سلیم و منطق آن بسیار متفاوت است میدانیم که جهان نیک است. در این جهان که به گونهای معرکه مهمل است، کاروبار نمادهای ریاضی آنقدرها سکه نیست.
تاثیر متقابلشان در هم، هرقدر هم که راحت و روان باشند، هرقدر هم که با وفاداری تمام خموچمهای رویاهای ما و کوانتومهای تداعیهای ذهنی ما را تقلید کنند، هرگز نمیتوانند واقعا چیزی یکسره بیگانه با سرشت خویش را بیان کنند، زیرا ذهنِ خلاق از چیرهکردن جزییاتِ بهظاهر بیربط بر تعمیمی بهظاهر قاهر لذتی اصیل میبرد. وقتی که عقل سلیم را همراه با ماشینحسابش بیرون بیندازیم، اعداد دیگر مزاحم ذهن نخواهند بود. آمارها دامن برمیچینند و هنهنزنان بیرون میروند. دو با دو دیگر چهار نمیشود، چون دیگر لازم نیست که چهار بشود...
همه ما از خواندن یک کتاب خوب لذت میبریم. اگر شما یک خواننده سیریناپذیر و معتاد به خواندن باشید، درباره کتاب، شخصیتها و اتفاقات رمان فکر میکنید. همچنین تلاش میکنید معنا و مفهوم رمان را بفهمید. اگر منتقد باشید، به رمان به شکل متفاوتی نگاه میکنید و آن را به روشهای گوناگون تجزیه و تحلیل میکنید.