- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 158416 - 57/2
- وزن: 0.40kg
درباره هنر و ادبیات
نویسنده: نصرت رحمانی , محمدعلی سپانلو , محمدحسین شهریار
به کوشش : ناصر حریری
ناشر: کتابسرای بابل
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 155
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1369 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : درحد نو _ نو
مروری بر کتاب
گفت و شنودی با نصرت رحمانی ,محمدعلی سپانلو ,محمدحسین شهریار
نصرت رحمانی در سال 1308 در تهران متولد شد دوره آموزشهای دبستانی و دبیرستانی را در همین شهر به پایان رساند و سپس وارد مدرسه پست و تلگراف و تلفن شد.سپس به کار در رادیو پرداخت سپس به روزنامه نگاری پرداخت سپس مسوول صفحات شعر مجله زن روز شد خود او در جایی در زندگی نامه اش می نویسد :
نصرت رحمانی هستم
زاده و پروریده تهران...
حرفه ام قلمزنی است همین !
هم اکنون در رشت با خانواده اش به سر می برد...
سید محمدحسین بهجت تبریزی (۱۲۸۵ تا ۲۷ شهریور ۱۳۶۷) متخلص به شهریار (قبل از آن بهجت) شاعر ایرانی بود که شعرهایی به زبانهای فارسی و ترکی آذربایجانی داشت. از شعرهای معروف او میتوان از «علی ای همای رحمت» و «آمدی جانم به قربانت» به فارسی و «حیدر بابایه سلام» (به معنی سلام بر حیدر بابا) به ترکی آذربایجانی اشاره کرد.
شهریار پس از انقلاب ایران، شعرهایی نیز در مدح نظام جمهوری اسلامی و مسئولین آن، از جمله آیتالله خمینی و آیتالله خامنهای و نیز اکبر هاشمی رفسنجانی (انتشار پس از مرگ شهریار)، داشته است.
از همه سوی جهان جلوهی او میبینم
جلوهی اوست جهان کز همه سو میبینم
چشم از او جلوه از او ما چه حریفیم ای دل
چهرهی اوست که با دیدهی او میبینم
تا که در دیدهی من کون و مکان آینه گشت
هم در آن آینه آن آینه رو میبینم
او صفیری که ز خاموشی شب میشنوم
و آن هیاهو که سحر بر سر کو میبینم
چون به نوروز کند پیرهن از سبزه و گل
آن نگارین همه رنگ و همه بو میبینم
تا یکی قطره چشیدم منش از چشمهی قاف
کوه در چشمه و دریا به سبو میبینم
زشتی نیست به عالم که من از دیدهی او
چون نکو مینگرم جمله نکو میبینم
با که نسبت دهم این زشتی و زیبائی را
که من این عشوه در آیینهی او میبینم
در نمازند درختان و گل از باد وزان
خم به سرچشمه و در کار وضو میبینم
ذره خشتی که فرا داشته کیهان عظیم
باز کیهان به دل ذره فرو میبینم
ذره خشتی که فرا داشته کیهان عظیم
باز کیهان به دل ذره فرو میبینم
غنچه را پیرهنی کز غم عشق آمده چاک
خار را سوزن تدبیر و رفو میبینم
با خیال تو که شب سربنهم بر خارا
بستر خویش به خواب از پر قو میبینم
با چه دل در چمن حسن تو آیم که هنوز
نرگس مست ترا عربدهجو میبینم
این تن خسته ز جان تا به لبش راهی نیست
کز فلک پنجهی قهرش به گلو میبینم
آسمان راز به من گفت و به کس باز نگفت
شهریار اینهمه زان راز مگو میبینم
محمدعلی سپانلو 29 آبان 1319 در تهران به دنیا آمد. او را با لقب شاعر تهران میشناسند. سپانلو علاوه بر شاعری، روزنامهنگار منتقد ادبی و مترجم آثار ادبی بزرگ دنیا به فارسی بود.از محمدعلی سپانلو آثار بسیاری باقیمانده است. مجموعه شعرهای «آه... بیابان»، «خاک»، «رگبارها»، «نبض وطنم را میگیرم»، «هجوم»، «خانم زمان»، «ساعت امید»، «تبعید در وطن»، «قایقسواری در تهران» بخشی از اشعار این شاعر بلندآوازهاند.
آخرین مجموعه شعر محمدعلی سپانلو، «زمستان بلاتکلیف ما» نام دارد که سال 93 منتشر شد. در پی انتشار این مجموعه شعر محمدعلی سپانلو در مصاحبهای دربارهی دریافتش از شعر گفته است: «... هر شعری مقتضی یک نوع بیان است و بنابراین حتی میشود یک موضوع واحد را با دو جور بیان مطرح کرد و دو جور شعر آفرید. پس بینهایت امکان برای خلق شعر وجود دارد و هرکسی به یک صورت به آن تقرب پیدا میکند. شعر برای من یکجور کشف است در خاطره و تاریخ.»