- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 181606 - 17/5
- وزن: 0.30kg
درباره هنر و ادبیات ؛ درباره ترجمه
به کوشش: ناصر حریری
ناشر: کتابسرای بابل
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 240
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1368 ~ 1366 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : درحد نو ~ نو
مروری بر کتاب
گفت و شنودی با فرهاد غبرائی، محمد قاضی، لیلی گلستان، نجف دریابندری،بهاءالدین خرمشاهی،ابراهیم یونسی ، اسدالله مبشر
سال ۱۳۱۶ بود که اولین ترجمه قاضی به نام «سناریوی دن کیشوت» منتشر شد که البته همان رمان معروف «دن کیشوت» نبود و فلیمنامه ای بود که بر اساس آن فیلم صامت دن کیشوت را ساخته بودند. بعد هم به سال ۱۳۱۷ کتاب «کلود ولگرد» از ویکتور هوگو با بازگردان قاضی به چاپ رسید. اما همان طور که خودش هم گفته «کار جدی ترجمه را از سال ۱۳۳۰» شروع کرده است. ترجمه «سپید دندان» اثر نامدار جک لندن سرآغاز این فعالیت جدی و حرفه ای است که در همان سال ۱۳۳۰ انتشار می یابد. بعد هم ترجمه اوست از کتاب «جزیره پنگوئن ها» نوشته آناتول فرانس که در سال ۱۳۳۱ رنگ چاپ می بیند. با این دو کتاب، یک مترجم قدر و کاربلد به ادبیات ایران معرفی می شود.
بعد قاضی دیگر بی وقفه شروع می کند به ترجمه تا نهایتا درکارنامه پربارش ۶۸عنوان کتاب به ثبت برسد. در میان این آثار، چند کتاب وجود دارد که بیشتر گل کرده اند. اما انتخاب گل سرسبد در میان این چند کتاب واقعا کار دشوار و سرگیجه آوری است؛ از یک طرف «مسیح بازمصلوب» است و «زوربای یونانی» از کازانتزاکیس، از طرف دیگر «نان و شراب» اینیتاسیو سیلونه است. از کنار «شاهزاده و گدا»ی مارک تواین و «آدم ها و خرچنگ ها»ی پروفسور خوزوئه دوکاسترو هم که نمی شود به سادگی گذشت. پس چه باید کرد؟ شاید بهتر باشد که به جای سردرگمی میان این همه ترجمه ماندگار و به یاد ماندنی، رمان «دن کیشوت» اثر جاودانه سروانتس را به عنوان یکی از بهترین کارهای قاضی انتخاب کنیم. این کتاب برای اولین بار در سال ۱۳۳۵ منتشر شد و در همان سال، نخستین جایزه ترجمه مجله «سخن» را از آن خود کرد. قاضی بعدها در ترجمه ای که از این کتاب انجام داده بود، دست برد و در چاپ های بعدی «دن کیشوت» روایت دیگری از این رمان عرضه کرد که بارها به چاپ رسید. همین حالاهم «دن کیشوت» سروانتس/قاضی به همت نشر ثالث در بازار نشر موجود است.
اما ترجمه قاضی از این کتاب چه داشت که این همه مورد اقبال و استقبال قرار گرفت؟ بهتر است به جای حرف های کلی، استناد و ارجاع مان به آدم های استخوان خرد کرده عرصه ترجمه باشد. طبیعتا اولین اسمی هم که به ذهن می رسد، نجف دریابندری است. دریابندری کتابی بسیار خواندنی و مفید دارد به اسم «یک گفت وگو». این کتاب، مجموعه مصاحبه هایی است که همان ناصر حریری که ذکر خیرش در بالارفت، با دریابندری انجام داده است. آنها در این کتاب که از سوی نشر «کارنامه» منتشر شده، درباره موضوعات متعدد و متنوعی صحبت کرده اند. اما عجالتا آنچه به کار ما می آید، سرفصلی با عنوان «راز دن کیشوت» در این کتاب است.
دریابندری در پاسخ به این سوال حریری که می پرسد راز هنر قاضی در چیست، می گوید: «آن راز مهم در سراسر کتاب دن کیشوت جلو چشم خواننده باز شده. به عبارت بهتر، در واقع رازی در کار نیست. من فهمیدم با آدم صاحب قریحه ای سر و کار دارم که قریحه خودش را در ادبیات فارسی و زبان داستان سرایی، و در زبان کوچه و خیابان، ورزش مفصلی داده و حالامی تواند قلم را با اقتدار روی کاغذ بگذارد. این اقتدار، این وسعت دامنه لغات و تنوع زیر و بم بیان و گرمی لحن کلام برای من مسحورکننده بود.»
دریابندری در بخش دیگری از همین مصاحبه ستایش اش از ترجمه قاضی را این طور پی می گیرد: «با خواندن این ترجمه من نه تنها از زبان رسا و گویای قاضی لذت بردم، بلکه فهمیدم که خیلی چیزها هست که من نمی دانم؛ فهمیدم که تکیه کردن به قریحه شخصی یا به اصطلاح استعداد ذاتی کافی نیست؛ باید خودم را بسازم، همان طور که می دیدم مترجم دن کیشوت خودش را ساخته است. این برای من لحظه ای هولناک و در عین حال فرخنده ای بود.»
او بارها در این کتاب به تعریف از ترجمه ای می پردازد که قاضی از دن کیشوت ارائه داده است. در یک کتاب دیگر هم که شامل گفت وگوی مهدی مظفری ساوجی با دریابندری است و انتشارات مروارید درآورده، او در چندین جای کتاب لب به تعریف از ترجمه ها و سبک کاری قاضی گشوده است.اما ما به قول علما برای «پرهیز از اطاله کلام» همه این موارد را نمی آوریم و ارجاع تان می دهیم به جمله تمام کننده ای که زنده یاد محمدعلی جمالزاده درباره این رمان و ترجمه قاضی گفته است: «اگر سروانتس فارسی هم می دانست، نمی توانست این کتاب را بخوبی قاضی بنویسد.»
جالب است که حتی خود قاضی هم با تمام فروتنی اش نگاه مثبتی به این ترجمه دارد؛ وقتی در همان کتاب «گفت وشنودی با محمد قاضی، لیلی گلستان و فرهاد غبرایی» گفت وگو کننده از او می خواهد سه ترجمه خوب را نام ببرد، قاضی می گوید: «اگر از قول خودم هم که مترجم کتاب دن کیشوت هستم حمل بر خودستایی بفرمایید از قول اکثریت عظیمی از خوانندگان عرض می کنم که دن کیشوت یکی از ترجمه های خوب انجام شده به زبان فارسی است.»
جالب تر آنکه در این کتاب، وقتی زنده یاد فرهاد غبرایی و لیلی گلستان هم با همین سوال حریری مواجه می شوند، هر دو به دن کیشوت با ترجمه قاضی اشاره می کنند. اما به جز این ستایش های به حق، باید دانست که این ترجمه چه ویژگی هایی داشت که این گونه برجسته و نمونه شد. بی تردید حرف هایی که خود قاضی درباره این ترجمه زده است، می تواند راهگشا باشد. برای دانستن این حرف ها هم باید رجوع کرد به میزگردی که در نخستین شماره «کتاب امروز» (۱۳۵۰) درباره ترجمه «دن کیشوت» برگزار شد.
در آن میزگرد ابوالحسن نجفی، محمد قاضی، حسن مرندی، جهانگیر افکاری، کریم امامی و نجف دریابندری شرکت کرده بودند. موضوع این میزگرد تجلیل از تلاش محمد قاضی و همچنین بررسی دو روایتی بود که او از «دن کیشوت» انتشار داده بود. خوشبختانه می توان این میزگرد جذاب و خواندنی را در فضای مجازی پیدا کرد و از نظریات آدم های ممتاز عرصه ترجمه لذت و استفاده برد. در آن میزگرد، اکثر حاضران جلسه روایت اول قاضی از «دن کیشوت» را بهتر و موفق تر می دانند اما چون این بحث موضوع ما نیست و در اینجا به دنبال رازهای جاودانه شدن این ترجمه هستیم، بخشی را نقل می کنیم که خود قاضی درباره کارش نظر داده و رمزگشایی کرده است.
می دانیم که قاضی این رمان را از زبان فرانسه به فارسی برگردانده است. در این میزگرد هم عنوان می کند که نثر ترجمه فرانسه این اثر کهنه و کلاسیک بوده و او سعی کرده نثری را انتخاب کند که به اصل اثر بخورد. بعد هم در توضیح اینکه چگونه دست به انتخاب این نثر زده است،می گوید: «از نثر سنگین اثر گذشته، مقداری هم محفوظات راهنمای من بوده است. تقارن زمان هم باید در نظر گرفته شود. کتاب بیش از سیصد سال پیش نوشته شده. یعنی همزمان با دوران صفویه. در آن عصر در کشور ما تقریبا چنین نثری رایج بوده است.»
برای پیدا کردن زبان خاص دن کیشوت در ترجمه به چه نوع آثاری نظر داشته اید؟» قاضی هم جواب می دهد: «حقیقت را بگویم نثر کتاب خاصی را در نظر نداشتم. جز اینکه من روی متون فارسی مطالعاتی داشتم. مثلا وقتی صحبت از این بود که دن کیشوت کتاب های قدیمی پهلوانی را می خواند، و همین ها باعث شده بود که اینجور رجزخوانی ها بکند، نوشته به کتاب های حسین کرد و امیرارسلان و باقی کتاب های پهلوانی شباهت پیدا می کرد که من همه را خوانده بودم.»