دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

در زلال شعر ؛ زندگی و شعر امیرهوشنگ ابتهاج ، هـ .ا. سایه ؛ زرکوب

در زلال شعر
-10 %
در زلال شعر ؛ زندگی و شعر امیرهوشنگ ابتهاج ، هـ .ا. سایه ؛ زرکوب
  • موجودی: موجود
  • مدل: 175083 - 55/1
  • وزن: 0.50kg
1,350,000 ریال
1,500,000 ریال

در زلال شعر 

نویسنده: کامیار عابدی
ناشر: ثالث
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 378
اندازه کتاب: رقعی سلفون - سال انتشار: 1390 - دوره چاپ: 3

 

مروری بر کتاب

تصاویر گلاسه

زندگی و شعر امیرهوشنگ ابتهاج ، هـ .ا. سایه

امیر هوشنگ ابتهاج  معروف به «ه.الف سایه» مردی از جنس شعر و ادب فارسی که شعر هاي وی طرفداران زیادی دارد. این شاعر بنام ایرانی در ۶ اسفند ۱۳۰۶ در رشت متولد شد. وی هم‌اکنون در شهر کلن کشور آلمان زندگی می‌کند. ابتهاج در گذشته طرفدار کمونیستها و عضو حزب توده ایران بوده است.

هوشنگ ابتهاج درسال ۱۳۱۸ با موسیقی و سرودن شعر آشنا گردید. وی در آغاز، همچون شهریار، چندی کوشید تا به راه نیما برود؛ اما، نگرش مدرن و اجتماعی شعر نیما، به ویژه پس از سرایش ققنوس، با طبع او که اساسا شاعری غزلسرا بود؛ همخوانی نداشت. پس راه خود را که همان سرودن غزل بود؛ دنبال کرد.

هـ.ا. سایه هم در آغاز، همچون شهریار، چندی کوشید تا به راه نیما برود؛ اما، نگرش مدرن و اجتماعی شعر نیما، به ویژه پس از سرایش ققنوس، با طبع او که اساسا شاعری غزلسرا بود؛ همخوانی نداشت. پس راه خود را که همان سرودن غزل بود؛ دنبال کرد.

سایه در سال ۱۳۲۵ مجموعهٔ «نخستین نغمه‌ها» را، که شامل اشعاری به شیوه کهن است، منتشر کرد. در این دوره هنوز با نیما یوشیج آشنا نشده بود. «سراب» نخستین مجموعه او به اسلوب جدید است، اما قالب همان چهارپاره‌است با مضمونی از نوع تغزل و بیان احساسات و عواطف فردی؛ عواطفی واقعی و طبیعی.

 

درین سرای بی کسی، کسی به در نمی‌زند
به دشتِ پُرملال ما پرنده پَر نمی‌زند

یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی‌کُند
کسی به کوچه سارِ شب درِ سحر نمی‌زند

نشسته‌ام در انتظارِ این غبارِ بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی‌زند

گذرگهی است پُر ستم که اندر او به غیر غم
یک صلای آشنا به رهگذر نمی‌زند

دل خراب من دگر خراب‌تر نمی‌شود
که خنجر غمت از این خراب‌تر نمی‌زند

چه چشم پاسخ است از این دریچه‌های بسته‌ات؟
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی‌زند

نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی‌زند


**************

مژده بده، مژده بده، یار پسندید مرا
سایه او گشتم و او برد به خورشید مرا

جانِ دل و دیده منم، گریه خندیده منم
یارِ پسندیده منم، یار پسندید مرا

کعبه منم، قبله منم، سوی من آرید نماز
کان صنمِ قبله نما خم شد و بوسید مرا

پرتو دیدار خوشش تافته در دیده من
آینه در آینه شد: دیدمش و دید مرا

آینه خورشید شود پیش رخ روشن او
تابِ نظر خواه و ببین کاینه تابید مرا

گوهرِ گم بوده نگر تافته بر فرق فلک
گوهریِ خوب نظر آمد و سنجید مرا

نور چو فواره زند بوسه بر این باره زند
رشکِ سلیمان نگر و غیرتِ جمشید مرا

هر سحر از کاخ کرم چون که فرو می‌نگرم
بانگِ لک الحمد رسد از مه و ناهید مرا

چون سر زلفش نکشم سر ز هوای رخ او
باش که صد صبح دمد زین شب امید مرا

پرتو بی پیرهنم، جان رها کرده تنم
تا نشوم سایه خود باز نبینید مرا

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات