- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 150205 - 59/1
- وزن: 0.40kg
در حسرت پرواز
نویسنده: پیمان آزاد
ناشر: ذهن آویز
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 381
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1391 - دوره چاپ: 5
مروری بر کتاب
حکایت نفس در شعر شاملو و سپهری
حکایت نفس در شعر شاملو و سپهری غالبا می گویند شاعر وجدان زمانه خویش است. شاعر وجدان ناآرام عصر خویش است. ولی هرگز به درونمایه این عبارت توجه نمی کنند. این عبارت، که نوعی استنتاج و نتیجه گیری است، همیشه از سر سهل انگاری ادا می شود. گروهی به آنها دل می بازند و سحر می شوند. این است که شعر را مرتبه ای خدایی می دهند. پس، اگر به عنوان اتوریته به آن نگاه کنند نباید در شگفت شد.
این کتاب به واکاوی حکایت نفس در شعر دو شاعر سده چهاردهم ایران یعنی شاملو و سپهری پرداخته است؛ دو شاعری که در اثر پیش رو در مقابل یکدیگر قرار می گیرند و در همین ضدیت است که شخصیت های شان آشکار می شود. یکی از این شعرا یعنی شاملو بر شعری دیگری بسیار تاخته و آن را غیرقابل فهم و آمیخته با عرفانی نابهنگام می داند. نگارنده کتاب حاضر کوشیده تا از شاملو که در روزگار ما جایگاهی والا به خود اختصاص داده و به شکلی مقدس دانسته می شود تقدس زدایی کند و پیام انسانی شعر سهراب را آشکار سازد. دکتر آزاد از تعصب و جبهه گیری حذر کرده و با وجود نظرات شخصی حرمت هر دو شاعر را حفظ نموده است.
...هرچه در شعر سهراب آرامش و آسودگی است، در ذهن شاملو حرکت است و جوشیدگی عصبیت. واژه های شاملو از درد و رنج و خشونت و مرگ و نیستی و حرکت و انقلاب سخن می گویند. سهراب از پرنده و اسمان و درخت. حتی نگاه این دو شاعر به پدیده های طبیعت هم با هم متفاوت است. سهراب درخت را همیشه شاداب می بیند. فصلها برای او تداوم حیات اند. هریک خبر از دگردیسی دیگری می دهد.
اما شاملو از سوختن درخت خبر می دهد. شاعر، در رویای خود، شاخه های درخت را می بیند که طناب دار بی گناهی شده اند. تنه درخت را می بیند که با آن آتش افروخته اند تا شاعری را بسوزانند! فریاد شاملو از سر این ادراکات و دریافتهای حسی است. آسمان شاملو خونالود است. شفق در آسمان شاملو روشنایی نیست. شب است که خود را به غلط تزیین کرده است.
شاملو جهان را یکسره شب می بیند. اگرچه این تعکیس برخاسته از سرزمینی است که شاملو دیرگاه در آن زیسته است. اما سهراب در آسمان آبی را می بیند. عشق را در پهنه آسمان مشاهده می کند. سهراب گستردگی آسمان را، خلوص ابر و باران را دوست دارد. حتی شفق برای سهراب رنگ عشق است. سهراب این پدیده ها را با فرهنگ خشونت و ترس معنا نمی کند.
فرهنگ سهراب، فرهنگ عشق است. در فرهنگ لغات شاعر، بسیاری از واژه ها را با عشق معنی کرده اند. شاعر این را درک کرده است. تصنع در کار سهراب راهی ندارد؛ همچنان که در راه شاملو نیز تصنع محسوس نیست. هر دو در اصالت خویش حرف می زنند. یکی سخن خود را به زیبایی فریاد می زند و دیگری آن را با لطافت زمزمه می کند. دنیای شرطی ما از این پدیده ها بسیار دارد. بدون رد یا قبول هر دو شاعر زمان را بپذیریم.
تلاش ما این باشد که در پیامهای شاملو و سهراب غور کنیم. به هردو بدون معیار بنگریم. می توانیم از هردو بیاموزیم. خود را با شعر این دوشاعر معنا نکنیم. نگاه خود را بشوییم و هر دو را ببینیم. نمی دانم در آن صورت آیا اختلافی بین شاملو و سهراب می ماند؟ یا هردو یکی می شوند. آمیزه ای از این دو شاعر زندگی ماست. زندگی ما نه به تنهایی شاملو است و نه به تنهایی سهراب.
فهرست
• شاعر، وجدان بیدار زمانه
• قربانی«خود» شدن
• شاعر: گریزان از حادثه
• تنهایی خلاق شاعر
• زبان از یاد رفته
• و...