- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 179421 - 98/5
- وزن: 1.20kg
داستان نامه بهمنیاری
نویسنده: احمد بهمنیار
به کوشش: فریدون بهمنیار
ناشر: دانشگاه تهران
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 630
اندازه کتاب: وزیری - سال انتشار: 1361 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : نو
مروری بر کتاب
برگزیده ای موضوعی از داستان های کهن ایرانی
داستان نامة بهمنیاری: عنوان مجموعهای است از مَثَلهای عامیانة فارسی گردآوردة احمد بهمنیار. این کتاب به کوشش فریدون بهمنیار، فرزندِ استاد، در 1361 ش در مؤسسة چاپ و انتشارات دانشگاه تهران چاپ و منتشر شده است. کتاب در یک جلد ، شاملِ یک مقدمه، یک دیباچه و 32 فصل تدوین شده است. مقدمة آن از باستانی پاریزی است که حاوی شرحی در بارة احوال بهمنیار (د. 1334ش استاد دانشگاه تهران و عضو پیوستة فرهنگستان ایران) است. دیباچة کتاب نوشتة گردآورندة مجموعه و شامل تعریف و تحقیقی در بارة مَثَل، تشبیه و تمثیل و چگونگی گردآوری مثلها است.
«داستاننامه بهمنیاری» حاصل سالها تلاش استاد احمد بهمنیار در گردآوری مثلهای گوناگون است. آنطور كه استاد در مقدمه كتاب آورده، فكر اولیه گردآوری چنین اثری در سال 1323 هجری قمری (در حدود سال 1284 خورشیدی) به ذهن استاد خطور میكند و وی را برمیانگیزد تا اصل و ریشه بعضی كلمات را كه اهالی كرمان در محاورههای خود به كارمیبردند و در جاهای دیگر مستعمل و متداول نبود، از فرهنگهای لغتِ مختلف استخراج كند و كتابی در این باب ترتیب دهد. در ضمن این كار، استاد به بعضی مَثَلهای عامیانه برمیخورد و تصمیم میگیرد آنها را به ترتیب الفبایی گردآوری كند.
« داستان نامه بهمنیاری » دارای 6016 مَثل است. با وجود این تعدادِ انبوه از مَثل، هر قدر هم كه اهل مطاله آثار ادبی باشیم، باز طبیعی است كه شمار بسیاری از این مثلها را حتی یك بار هم نشینده باشیم. این، خود ارزش دیگر این كتاب را برای ما عیان میكند؛ چه بسا اگر بزرگانی چون احمد بهمنیار یا علیاكبر خان دهخدا به جمعآوری مَثلهایی كه در چندین دهه گذشته بر زبان مردم روستاها و شهرهای دور و نزدیك این سرزمین رواج داشتند، كمر همت نمیبستند و آنها را در كتابهای خود ثبت نمیكردند، امروز بخش عمدهیی از این مثلها نیز در صندوقِ سینه مردمانی كه امروز در خاك خفتهاند، تا ابد محبوس میماندند.
مرحوم بهمنیار درباره چگونگی ادامه این كار این طور توضیح داده است: «در این اثنا، انقلاب مشروطیت شروع شد و تعقیب مقاصد آزادیخواهی كه مقدم بر هر مهمِ دیگر بود، مرا از تكمیل هر دو كتابِ 'لغت' و 'اَمثال' بازداشت. از این تاریخ تا اوایل سال 1336 [هجری قمری، برابر با سال 1296 خورشیدی] زندگانی من به دو قسمت تقسیم میشود. قسمت خوب و مطبوع آن، در نشر معارف، تأسیس مدارس، نوشتن روزنامه 'دهقان' و خدمات ملّیه دیگر صرف شده؛ و قسمت تلخ و ناگوارِ آن به مسافرتهای اجباری، تبعیدها، حبسها و آوارگیها گذشت...
مثلها در 32 فصل به ترتیب حروف الفبا تنظیم و آورده شدهاند. بهمنیار فایدة بررسی و مطالعة مَثَلها را آگاهی از شیوة زندگی اجتماعی و انفرادی مردم و دریافت درجة تربیت و تمدن و پایة ترقی و تنزل و چگونگی عقاید و احساسات آنان میداند.از ویژگیهای بسیار مهم كتاب «داستاننامه بهمنیاری» این است كه در این اثر ریشه پیدایش و بهاصطلاح، مأخذ شماری از مثلهای ادبیات فارسی شرح داده شده است.
بهمَثل همه ما بارها شنیدهایم كه میگویند «شاهنامه آخرش خوش است» اما شاید ندانیم كه اصل این مَثل به چه اشاره دارد؟ در اینباره در كتاب میخوانیم : « ...مخصوصاً در موردی گفته میشود كه سوء عاقبت و نتیجه آن امر تا درجهیی واضح باشد، چنانكه شاهنامه فردوسی در ابتدایش مدح سلطان محمود است و در انتهایش هجو مشارٌالیه است».
مَثل «كلاهت را قاضی كن» نیز «مأخوذ از حكایت شخصی است كه سر و كارش به دیوان قضا كشیده، در وقت مقرر پیش از آنكه به محكمه قاضی رود، در خانه كلاه خود را جلو خود میگذارد و او را قاضی فرض میكرد و آنچه میبایستی در محكمه در حضور قاضی تقریر كند، برای آن تقریر میكرد تا در خاطرش بماند و نزد قاضی سخنی بیمورد و مضر به حال خود نگوید»
یكی از مثلهای در گذشته بیشتر معروفِ فارسی، همین است كه میگویند «درخت گردكان [= گردو] با این بزرگی، درخت خربزه اللهاكبر». درباره مأخذ این مَثل استاد بهمنیار نوشته است: «گویند فرد نادانی درخت گردو را دید و گفت جایی كه گردوی كوچك چنین درخت بزرگی داشته باشد، درخت خربزه كه هر دانهاش [= میوهاش] چندین صدبرابر گردو است، به چه بزرگی خواهد بود. مَثل فوق از این حكایت گرفته شده است و در موردی استعمال میشود كه ابلهی دو چیز را كه مختصر وجه اشتراكی دارند، با یكدیگر قیاس و در كلیه خواص و صفات مثل یكدیگر فرض نماید و بهاصطلاح قیاس معالفارق كند».
«رو مسخرگی پیشه كن و مطربی آموز / تا داد خود از كهتر و مهتر بستانی».
استاد در توضیح این مَثل نوشته است: «هر كس مسخرگی و مطربی را پیشه خود سازد، منظور نظر و مورد توجه و عنایت وضیع و شریف [= مردم فرومایه و مردم والامقام] میشود. اولگوینده این مَثل عبید زاكان است كه از فضلای عصر خود و از معاصران سلاطین ترك و مغول كه به علم و علما اعتنایی نداشته و ترویج هرزگی و فساد اخلاق میكردند، بود. گویند وقتی كتابی در معانی و بیان تألیف و به پادشاه عصر خود تقدیم نمود، پادشاه به واسطه سرگرمی با مسخرگان درباری، به آن دانشمند و كتابش نپرداخت. عبید كه اوضاع را چنین دید، خود را به مسخرگی زد و مزاحی و هجاگویی را پیشه خود ساخته، در نتیجه به اندك زمان مقرب درگاه سلطان و جلیس و انیس اشراف و اعیان گردید... . یكی از شاگردان و مریدان عبید روزی او را بر اتخاذ این رویه كه مخالف شأن و شرافت علماست، ملامت نمود. عبید در جوابِ او این قطعه را ساخت:
ای خواجه مكن تا بتوانی طلب علم
كاندر طلب راتبه [= مقرری، روزی] هر روز بمانی
رو مسخرگی پیشه كن و مطربی آموز
تا داد خود از كهتر و مهتر بستانی