- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 109535 - 104/3
- وزن: 0.40kg
- UPC: 65
خلسه مشهور به خوابنامه
نویسنده: اعتمادالسلطنه - محمود کتیرایی
ناشر: توکا
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 299
اندازه کتاب: وزیری - سال انتشار: 1357 - دوره چاپ: 2
کمیاب - کیفیت :
مروری بر کتاب
مصور
رساله ی یک پرده از اسرار انحطاط ایران یا خوابنامه یا خلسه
رساله ی خلسه یکی از دو اثر ادبی - نمایشی و نه ترجمه اعتمادالسلطنه است. محمود کتیرایی درباره ی این رساله مینویسد: « کتاب خلسه از نوشتههای بازپسین سالهای زندگی محمد حسنخان اعتمادالسلطنه و دوران پادشاهی ناصرالدین شاه قاجار است.
خلسه نخستین بار در سال ۱۳۲۴ ش. از روی دستنویسی که محمد شهید نورایی از آن داشته، به دست کتابفروشی زوار مشهد چاپ شد . اما چاپ منزه آن توسط محمود کتیرایی در سال ۱۳۴۸ به چاپ رسید. محمود کتیرایی نثر کتاب را ساده روان و تا اندازهای سخته و پخته میداند. او مینویسد: « نویسنده، امثال و اصطلاحات مردم کو و برزن را گاه با زبردستی به کار برده و بدین سان به رسایی و شیوایی و شیرینی سخنش افزوده و نیز خ به ذوق خویش گاه در آن ها اندک دیگرگونی روا دیده و و از این روی بدانها جانی تازه بخشیده است.
برخی از اصطلاحات عامیانه که در این کتاب آمده، امروز پاک فراموش گردیده است». است یحیی آرین پور دربارهی این رساله نوشته است: «رساله ی خواب نامه یا خلسه را اعتمادالسلطنه در اواخر عمر و چنان که از خود رساله بر میآید، محققاً بعد از سال ۱۳۱۰ ق. نوشته است، ولی از بیم میرزا علیاصغر خان امین السلطان آن را از همه مکتوم میداشته تا پس از مرگش نسخه ی آن را همسرش خانم اشرفالسلطنه با نوشتههای دیگری از او به کتابخانه ی آستان رضوی در تقدیم داشته و بعدها در مشهد به چاپ رسیده است».
... خرابه های مدائن، به عنوان مظهر فراز و نشیب سرنوشت، در ادبیات ایران و عرب جایی ویژه دارد. اما با اپرای عشقی، تیسفون بیشتر از آن که گویای این فراز و نشیب باشد یادآور جانگداز عظمت ازدست رفته ایران شد و مظهر واقعیتی که باید دل هر ایرانی را آکنده از افسوس و اندوه کند:
ای مدائن از تو این قصر خراب باید ایرانی ز خجلت گردد آب
کتاب خلسه از آخرین نوشته های اعتماد السلطنه است . او که جرات نمیکرد اندیشه های سیاسی خود را آشکارا بر زبان آورد در این کتاب چنان وانمود می کند که در حالت بین خواب و بیداری دیده است که پادشاهان ایران یازده تن از صدر اعظمان قاجار را از حاجی ابراهیم اعتماد الدوله شیرازی تا میرزا علی اصغر خان اتابک مشهور به امین السلطان، به بازپرسی کشیده و درباره آنان داوری کرده اند.
...در اوایل سال هزار و سیصد و ده از تاریخ عرب یا هجری، موکب معظم شاهنشاه ایران اعلیحضرت ناصرالدینشاه خلد الله ملکه سفری به عراق عجم نمود و چنین اتفاق افتاد که راقم این سطور آن ملتزمین رکاب اعلی همراه بود. پس از چند روز تفرج و گردش در منتزهات عراق بنای بازگشت شد و متوجه دارالخلافه ی باهره گشتند.
در عبور از خاک ساوه به شهر و قصبه ی این ناحیه ورود نفرموده از یل آباد به فتح آباد رفتند. بنده ی ناچیز در اسفار سابقه، ساوه را دیده بودم و اما چنان که باید به کشف آثار و ابنیه ی عتیقه و وضع آن نپرداخته، لهذا بر خود مخمر نمودم که روزی و شبی در این آبادی به سر برم و از مقاصد منظوره با خبر شوم. وارد ساوه شدم به اراضی بایر که موقع و موضع شهر قدیم است رفتم. در این محل مسجدی است از شاه تهماسب صفوی بوده که حالا خراب و ویران است و بقیه ای از آن موجود…»
او به این مسجد وارد میشود، آب سرد و گوارایی می نوشد، در هوای خنک آن جا استراحت می کند، خود را باز می یابد و سر دماغ می آید، مغزش به کار می افتد و خیالش جنبش می گیرد. بعد از لختی اندیشه و تأمل، متوجه خرابی وصدمات فراوانی می شود که به این بنای تاریخی وارد آمده است؛ «در زمین ناهموار، سقف شکسته و ستون کج شده و محراب خراب و کتیبه ریخته و دیوار منهدم دیدم…» او زبان به انتقاد از جهل و نادانی کسانی که این بنا را به چنین روز اسفناکی انداخته اند می گشاید و از این همه ندانم کاری«چون مارگزیده ای بر خود می پیچد».
با خود می اندیشد که: « حالا که اسباب بنای این قسم ابنیه فراهم نیست چرا آنچه را گذشتگان ما ساختهاند، خود به عمد خراب میکنیم و با تیشه ی جهل ریشه مفاخر مملکتی خویش را از بن و بیخ بر میکنیم.» تأثر چنان بر او غالب می آید که میل می کند اندک ساعتی بیاساید. خواب را بر بیداری ترجیح می دهد و از تفکر درباره ی این وضعیت نابه سامان تن می زند.
اعتمادالسلطنه در این سطور که دو صفحه ی آغازین متن را شامل می شود به طور تلویحی دلایل نگارش این رساله را بازگو می کند. او با استفاده ای هنرمندانه از مسجد رو به ویرانی، آن را نمادی از انحطاط ایران و جامعه ی ایرانی به شمار می آورد. مسجد در این جا کارکردی دوگانه دارد؛ هم نمادی از ایران است و هم اسلام. او در واقع اذعان می کند که نه تنها ایران رو به فروپاشیست، پایه های اسلام نیز به سستی گراییده است.
تنها در این دو صفحه است که راوی(اعتمادالسلطنه) بیشترین حضور را دارد و صحنه ها را از دید او می بینیم ولی در ادامه راوی کاملاًحذف می شود. در واقع منِ روایی را حذف و زاویه دید نمایشی جایگزین می شود. در واقع این دو صفحه آغازین گویی پیشگفتاری در باب نگارش خلسه است که به راحتی می توان آن را از تنه ی اصلی که بعد از این آغاز می شود، جدا نمود.
تئاتر غربی همچون سایر مظاهر آن در زمان ناصرالدینشاه قاجار به ایران وارد شد. سفرهای سهگانه شاه به اروپا این امکان را فراهم ساخت. دیدن عظمت و شکوه اپراها و سالنهای نمایشی آنجا دل شاه را برد. البته قبل از این سفرها او تکیه دولت را برای اجرای تعزیه تأسیس کرده بود و سفرها او به فرنگستان و دیدن تئاترهای اروپایی و تاثیری که این اجراها بر او داشت سبب تحولی در اجرای تعزیههای درباری شد. اما پیش از این این سفرنامههای ایرانیان بود که نخستین گزارشها از تئاتر غرب را به ایران منتقل کرد.
برای بررسی ورود تئاتر غربی به ایران در عصر قاجاریه، با وجود پژوهشهای ارزشمند پژوهشگران ایرانی و فرنگی، به منظور درک تصویری جامعتر از سیر این تحولات، ناگزیر به شناسایی منابع جدید و دست اول در میان کتابها و سفرنامهها چاپی یا خطی و نشریات هستیم. در پاره ای از موارد نیز منابعی در اختیار داریم که به آن بی توجهی و غفلت شده و یا آن منبع از تیررس ما دور مانده است. به این منظور جستجوی دقیق در میان کتب و رسالات چاپ شده باید یکی از وظایف پژوهشگران تاریخ تئاتر ایران تلقی شود. یکی از این کتاب ها رساله ی خلسه نوشته ی محمدحسنخان اعتمادالسلطنه است که تاکنون به جنبه های نمایشی آن توجهی نشده است. البته این جنبه ها به قدری قوی است که می توان بی اغراق این رساله را یک نمایشنامه دانست.
محمدحسن خان اعتمادالسلطنه در ۲۱ شعبان ۱۲۵۹ ق. در تهران به دنیا آمد. در سال ۱۲۶۷ ق. در هشت سالگی برای تحصیل در رشتهی پیاده نظام به مدرسهی دارالفنون رفت. در سال ۱۲۶۸ ق. منصب وکیلی یا همان گروهبانی را بنا بر حکم عزیزخان مکری سردار کل دریافت کرد. محمد حسن خان در سال ۱۲۷۰ ق. به عنوان آجودان مخصوص حضور همایون مأمور به خدمت نزد امیر محمد قاسم خان ولیعهد برگزیده شد. پس از آن که پدرش به حکمرانی خوزستان و لرستان منصوب شد وی که از تحصیل در دارالفنون فراغت یافته و به دریافت منصب سرهنگی نایل شده بود به عنوان نایب الایاله و ریاست قشون منصوب و به آن جا رفت. مدتی حکمران شوشتر بود. در مجموع سه سال به این مناصب اشتغال داشت. هنگامی که پدرش به تهران بازگشت و به ریاست وزارت عدلیه منصوب شد وی نیز به معاونت آن جا برگزیده شد. دو سال در آن جا خدمت کرد و سپس به عنوان وابسته ی نظامی ایران به پاریس فرستاده شد. ۴ سال در پاریس ماند. در آن جا به مدرسه ی وردو و لوی گراند رفت و تحصیل کرد...
...کتابها و رسالههایی که در صفحهی عنوان آنها نام محمد حسن خان اعتمادالسلطنه و یا نامهای دیگر او به عنوان مؤلف و یا مترجم به چشم میخورد، از زمان حیاتش تا امروز مورد بحث و نقد بسیاری از پژوهشگران بوده است. عده ای این آثار را متعلق به دیگران میدانند و از وی به عنوان استثمارگر نویسندگان، پژوهشگران و مترجمان یاد میکنند. گروه دیگری نیز با رد این نظریه آثار انتشار یافته و نسخههای خطی بر جای مانده از او راه حاصل عرقریزان روحش دانستهاند و معتقدند که در تألیف و ترجمه ی این آثار اعتمادالسلطنه تنها بوده و کسی در این زمینه با وی همکاری نکرده است. گروه سومی نیز وجود دارند که نظرشان تلفیق دو نظر اول و دوم است و میگویند این آثار بر اساس تراوش فکری محمد حسنخان و به وسیله ی او فراهم آمده، اما برای تألیف و ترجمه ی بعضی از آثار دستیارانی داشته و چند تن با او همکاری کردهاند.
از آثار چاپ شده ی اعتمادالسلطنه می توان به احوال بلوک مال امیر (مالمیر)، یک پرده از اسرار انحطاط ایران یا خوابنامه یا خلسه، الفاظ متشابه متداوله در زبان فرانسه، تاریخ انکشاف ینگی دنیا، تاریخ ایران، تاریخ بابل و نینوا، تاریخ طبرستان(در تدوین فی احوال جبال شروین)، تاریخ فرانسه، تاریخ منتظم ناصری، تاریخ مختصر هرودت، التدوین فی احوال جبال شروین (تاریخ سوادکوه)، تطبیق لغات جغرافیایی در قدیم و جدید، جغرافیای طالقان، حجه السعاده فی حجه الشهاده (در شهادت امام حسین علیهالسلام)، الحمار یحمل اسفارا، سرگذشت مسترس هورتستت در بلوای هندوستان، حکایت طبیب اجباری اثر مولیر، خیرات حسان، تاریخ اشکانیان، راه نجات، سرگذشت مادمازل مونت پانسیو، سفرنامهی جنوب ایران ، سفرنامهی از تفلیس به تهران، سفرنامهی ناصرالدینشاه به خراسان (سفر دوم)، سفرنامهی ناصرالدینشاه به مازندران، سیاحت نامه کاپیتان آتراس قطب شمال به قطب شمال، شرح احوال سلطان عبدالحمید و اوضاع مملکت عثمانی، صدر التواریخ، عروسی اجباری اثر مولیر، فلاحت و باغبانی، المآثر و الآثار، مرآت البلدان، مطلع الشمس ، نمایشنامهی خان دماوند ، روزنامهی خاطرات ، وقایع روزانه دربار ناصرالدین شاه و چندین و چند اثر دیگر اشاره کرد.
...وقتی که برای نخستین بار رساله ی خلسه را خواندم بسیار متعجب شدم که چرا هیچ کدام از کتاب هایی که به تئاتر عهد قاجار پرداخته از این متن نامی نبرده و این متن را در زمره ی متون تئاتر قرار نداده اند. صحنه های درخشان نمایشی در این رساله وجود دارد که فقط از خامه ی کسی می تواند تراوش کرده باشد که دارای ذهنیتی نمایشی باشد و از نزدیک به تماشای تئاتر نشسته و با آن آشنا باشد؛ مثلاً صحنه ی آغازین خواب نامه که سقف مسجد گشوده می شود و فرشتگان به پایین نزول می کنند بسیار جذاب و نمایشی است و قطعاً حاصل آشنایی اعتمادالسلطنه با تئاتر غربی است. اعتمادالسلطنه در سفرهای ناصرالدین شاه به فرنگ همراه او بوده و به تماشای تئاتر نشسته است. مورد دیگری که من را در فکرم مصمم کرد که این متن نمایشنامه است تا داستان، عنوان آن بود: بازخوانی رساله ی یک پرده از اسرار انحطاط ایران، خوابنامه یا خلسه. آوردن واژه ی پرده در عنوان رساله نیز مؤید دو نکته است یک این که اعتمادالسلطنه با تئاتر آشنایی مطلوبی داشته که از این اصطلاح را به کار گرفته است و دو این که او در نگارش این متن به تئاتر و نوشتن متنی نمایشی نظر داشته است. در ضمن ما می دانیم که اعتمادالسلطنه نمایش نامه ی طبیب اجباری مولیر را ترجمه کرده و نمایشنامه ای با عنوان خان دماوند نگاشته است....