- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 134540 - 110/2
- وزن: 0.50kg
- UPC: 175 = 200
خداحافظ گاری کوپر
نویسنده: رومن گاری
مترجم: سروش حبیبی
ناشر: امیر کبیر
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 270
اندازه کتاب: رقعی لب برگشته - سال انتشار: 1355 - دوره چاپ: 2
کمیاب - کیفیت : درحد نو
مروری بر کتاب
خداحافظ گاری کوپر داستانی است که در زمان جنگ امریکا و ویتنام اتفاق می افتد .چندین جوان اسکی باز که از همه چیز در زندگی خسته شده اند و عاشق اسکی هستند در ارتفاعاتی در کشور سوئیس در کلبه یک جوان پولدار روزگار می گذرانند و هر از گاهی که پولشان ته می کشد به پایین آمده و پول و پله ای جمع می کنند و برمی گردند...
خداحافظ گاری کوپر به اعتقاد بسیاری، بهترین وزیباترین کتاب «رومن گاری» نویسنده شهیر فرانسوی به شمار می رود که در ایران هم از دهه ۵۰ تاکنون از استقبال زیادی در میان نسل های جوان کشورمان برخوردار بوده است. "خداحافظ گاری کوپر" ناله نسل جوان است علیه نظام قهار و ضد انسانی ماشین و نعره انزجار انسان است علیه تعفن منجلاب تمدن امروز...
رومن گاری «خداحافظ گاری کوپر» را در سال ۱۹۶۹ نوشت؛ رمانی که در ایران هم به نسبت با اقبال خوبی روبه رو شده و شش بار تجدید چاپ شده است. «سروش حبیبی» این کتاب را در سال ۱۳۵۱ و درست چهار سال بعد از انتشار کتاب در فرانسه به فارسی ترجمه کرده است. همین موضوع خود گویای خوش اقبالی زودهنگام آثار «رومن گاری» در ایران است. رومن گاری «خداحافظ گاری کوپر» را ابتدا به انگلیسی نوشت و کتاب با نام «ولگرد اسکی باز» منتشر شد.
«خداحافظ گاری کوپر» را دانای کل روایت می کند و از منظر روایت شباهت هایی هم با «ناطور دشت» «سالینجر» دارد. نوع نگاه راوی و طنز خاصی که در روایتش به کار رفته و ظرافت های رفتاری که بیان می شود تا حدودی روایت این دو کتاب را به هم شبیه می سازد.
لنی" قهرمان کتاب، اسکی باز جوان و زیبایی است که از آمریکا گریخته و به کوههای بلند و پر برف سوئیس پناه آورده و می کوشد تا از هر چه زیر ۲۰۰۰ متر ارتفاع دارد بر حذر باشد، به خصوص از منجلاب شهرها و آدمهایی که گندزار را گلستان می پندارند. او از آمریکا و تمدنش فقط به "گاری کوپر" دل بسته است. همان چهره ای که مظهر جسارت و راستی بود و همیشه با فرومایگان و ظالمان می جنگید و از بیچارگان دفاع می کرد و همیشه پیروز می شد.
لنی با برف و ارتفاع زنده است و وقتی که تابستان می آید و برفها آب می شود، او نیز مانند دیگر ولگردان اسکی باز، از زور گرسنگی ناچار به شهر فرود می آید و تا زمستان آینده اصول اخلاقی و مقدساتش را همراه اسکیهایش در جای امنی می گذارد و همرنگ جماعت می شود؛ زیرا امید پاک ماندن در قعر منجلاب بیهوده است...
...سپیده دودل بود و بدمم ندمم می کرد و مرغ های دریائی که بر آسمان غمزده و شیری رنگ صبح حرکت می کردند و شیون ها غمزده و احمقانه شان گوش را می آزرد از پنجره قایق دیده می شدند. اغلب خیال می کنند که مرغ های دریائی غم بزرگی در دل دارند و حال آن که این خیالی پوچ است. اشکالات روانی خود آدم است که این احساس را به وجود می آورد. آدم همه جا چیزهائی می بیند که وجود ندارد. این چیزها در درون خود آدم است. همه به یک درون گو مبدل می شویم که همه چیز را به زبان می آورد.
مرغ های دریائی، آسمان، باد، همه چیز. صدای عرعر خری را می شنوید. خری است بسیار خوشبخت که فقط برای یک خر ممکن است. ولی آدم با خودش می گوید : ” خدایا چقدر غم ناک است ؟ ” عرعر خرها دل را کباب می کند. ولی این است که خر واقعی خود ما هستیم…