- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 104225 - 35/2
- وزن: 0.20kg
خانواده ی پاسکوال دوارته
نویسنده: کامیلو خوزه سلا
مترجم: فرهاد غبرائی
ناشر: ماهی
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 193
اندازه کتاب: جیبی - سال انتشار: 1387 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
کتاب، داستان کارگر مزرعهای به نام دوآرته است که به خاطر "پیروی از هوسهایش، از باغستانها و مزارع، از جنگلها و رودخانهها کنار کشیده است.گذر فصلها مشامش را نمینوازد، هیچ گلی را نمیبیند و تنها صدایی که میشنود صدای جغد است که صدایی است نمادین".
بوی نافذ مرگ در سرتاسر کتاب پراکنده است. دوآرته، در کودکی هم به همین شکل بوده. او تمایل عجیبی به خودویرانگری دارد و البته شرایط نیز برای اینکه او را به این سمت سوق بدهد بیتاثیر نیست و نهایتا در اثر همین شرایط است که او تبدیل به یک قاتل میشود. در سرتاسر داستان بوی مرگ و خون به مشام میرسد....
خانواده پاسکوآل دوآرته؛ دست نوشته های قاتلی است زندانی و محکوم به اعدام به نام «پاسکوآل دوآرته» که در این دست نوشته ها زندگی جنایت بار خود را روایت کرده و کوشیده با نگارش جنایت های خود و با اعتراف به آنها به آرامش برسد. آنچه «پاسکوآل دوآرته» بازگو می کند، کشتارنگاری یک روح تحقیر شده و انباشته از ترس و نفرت است.
«پاسکوآل دوآرته» جنایتکاری است مجبور به جنایت که به رغم بیان آشکار اینکه با پذیرش عقوبت و زندان و اعتراف به کشیش به آرامش رسیده و بودن اش در زندان باعث پرهیز از تکرار جنایت است، در نهان بی آنکه حتی بر خودش آشکار باشد تنها با تکرار جنایت است که می تواند بر ترس و ناآرامی و احساس حقارتش سرپوش بگذارد و اگر غیر از این بود تا آخرین مرحله عقوبت، یعنی اعدام آرامش خود را حفظ می کرد.
در حالی که طبق نامه «سزار ئو مارتین»، به یابنده دست نوشته های «پاسکوآل دوآرته»، او گرچه هنگام حرکت به سمت چوبه دار تظاهر به آرامش کرده اما به محض نزدیک شدن به آن ترسیده است؛ «با دیدن چوبه دار یخ زد. وقتی دوباره به خودش آمد، شروع کرد به گفتن اینکه نمی خواهد بمیرد و اینکه کاری که با او می کنند، کار هولناکی است، آنقدر که باید او را به زور می بردیم و روی سکو می نشاندیم.
بالاخره صلیبی را که پدر سانتیاگو که قاضی عسگر زندان و مرد مقدسی بود، جلویش گرفت، بوسید. ولی عمرش با تف کردن و لگد کوبیدن به پایان رسید، بی هیچ ملاحظه یی نسبت به افراد دور و برش، در پست ترین و زشت ترین وضعی که ممکن است کسی بمیرد و گذاشت همه ترس اش را از مرگ ببینند....
رمان تلخ و سیاه خانوادهی پاسکوآل دوآرته حکایت دهقانی ساده، به نام پاسکوآل دوآرته، است که در انتظار حکم مرگ خویش سر میکند. روایت کتاب در قالب خاطراتی به قلم دوآرته است. او در خاطراتش زندگی جنایتبار خود را روایت کرده و کوشیده با نوشتن آنها آرامش خود را بازیابد. این خاطرات درواقع کشتارنگاری روحی است آکنده از ترس و نفرت و تحقیر شده.
دوآرته در کودکی نیز همینگونه بوده است. او تمایلی غریب به خودویرانگری دارد، شرایط هم در سوق دادن او به این سمت تأثیرگذار است و درنهایت راه را برای تبدیل شدن او به یک قاتل میگشاید. بوی نافذ مرگ در سرتاسر کتاب پراکنده است. نویسندهی کتاب، کامیلو خوسه سلا، برندهی جایزهی نوبل ادبیات 1989 است. او در درندهخوترین رمانش از انسانی حرف میزند که دیوانگیهایش حد و مرز نمیشناسد.