- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 151116 - 81/2
- وزن: 0.30kg
خانواده پاسکوال دوارته
نویسنده: کامیلو خوزه سلا
مترجم: حسن پستا
ناشر: زمانه
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 167
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1369 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : درحد نو _ نو
مروری بر کتاب
کتاب، داستان کارگر مزرعهای به نام دوآرته است که به خاطر "پیروی از هوسهایش، از باغستانها و مزارع، از جنگلها و رودخانهها کنار کشیده است.گذر فصلها مشامش را نمینوازد، هیچ گلی را نمیبیند و تنها صدایی که میشنود صدای جغد است که صدایی است نمادین".
بوی نافذ مرگ در سرتاسر کتاب پراکنده است. دوآرته، در کودکی هم به همین شکل بوده. او تمایل عجیبی به خودویرانگری دارد و البته شرایط نیز برای اینکه او را به این سمت سوق بدهد بیتاثیر نیست و نهایتا در اثر همین شرایط است که او تبدیل به یک قاتل میشود. در سرتاسر داستان بوی مرگ و خون به مشام میرسد....
خانواده پاسکوآل دوآرته؛ دست نوشته های قاتلی است زندانی و محکوم به اعدام به نام «پاسکوآل دوآرته» که در این دست نوشته ها زندگی جنایت بار خود را روایت کرده و کوشیده با نگارش جنایت های خود و با اعتراف به آنها به آرامش برسد. آنچه «پاسکوآل دوآرته» بازگو می کند، کشتارنگاری یک روح تحقیر شده و انباشته از ترس و نفرت است.
«پاسکوآل دوآرته» جنایتکاری است مجبور به جنایت که به رغم بیان آشکار اینکه با پذیرش عقوبت و زندان و اعتراف به کشیش به آرامش رسیده و بودن اش در زندان باعث پرهیز از تکرار جنایت است، در نهان بی آنکه حتی بر خودش آشکار باشد تنها با تکرار جنایت است که می تواند بر ترس و ناآرامی و احساس حقارتش سرپوش بگذارد و اگر غیر از این بود تا آخرین مرحله عقوبت، یعنی اعدام آرامش خود را حفظ می کرد.
در حالی که طبق نامه «سزار ئو مارتین»، به یابنده دست نوشته های «پاسکوآل دوآرته»، او گرچه هنگام حرکت به سمت چوبه دار تظاهر به آرامش کرده اما به محض نزدیک شدن به آن ترسیده است؛ «با دیدن چوبه دار یخ زد. وقتی دوباره به خودش آمد، شروع کرد به گفتن اینکه نمی خواهد بمیرد و اینکه کاری که با او می کنند، کار هولناکی است، آنقدر که باید او را به زور می بردیم و روی سکو می نشاندیم.
بالاخره صلیبی را که پدر سانتیاگو که قاضی عسگر زندان و مرد مقدسی بود، جلویش گرفت، بوسید. ولی عمرش با تف کردن و لگد کوبیدن به پایان رسید، بی هیچ ملاحظه یی نسبت به افراد دور و برش، در پست ترین و زشت ترین وضعی که ممکن است کسی بمیرد و گذاشت همه ترس اش را از مرگ ببینند....