- موجودی: موجود
- مدل: 195059 - 19/2
- وزن: 0.50kg
خانه خورشید
نویسنده: ماندانا زندی
ناشر: علی
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 468
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1395 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
واقعا هم چرا عشق هیچ وقت نمی میرد؟
چرا فراموش نمی شود؟
چرا من هر کاری می کنم نمی توانم توحید را فراموش کنم؟
چرا نمی توانم ماهان را دوست داشته باشم با اینکه اصلا آدم بدی نیست؟
ماهان چطور هنوز به من علاقه دارد؟ آن هم بعد از ده سال! حرف کمی نیست. به قول مامان خودش یه عمره! هما می گوید «عشقی که بشه فراموشش کنی اصلا هیچ وقت عشق نبوده.» همیشه وقتی حرف عشق و دوست داشتن می شد، توحید دستم را می بوسید ...
پرده را می اندازم و می آیم به اتاق خواب خودم.دراز می کشم روی تخت دونفره ای که برای یک نفر زیادی بزرگ است و زل می زنم به سقف.هرکاری می کنم افکارم مرتب نمی شود و نمی توانم تصمیم درستی بگیرم.باید بیشتر به ماهان فکر کنم وبه بچه ها.باید بتوانم آینده را تا حدی پیش بینی کنم.اینکه بچه ها با ماهان کنار خواهند آمد یا نه..
خودم چطور؟پشیمان نمی شوم؟ کاش توحید انقدر خوب نبود.کاش اینهمه نمی خواستمش.آن وقت مردی مثل ماهان تبدیل می شد به شاهزاده ی رویاها و ازخدا خواسته قبول می کردم و بعدش هم خلاص! اما حساب توحید و خوبی هایش و عشقی که بهم داشتیم خیلی فرق می کند.راستی چرا انقدر توحید خوب بود؟ صدای زنگ که بلند شد به خیال اینکه مامان و بابا زودتر آمده اند ،گوشی اف اف را برداشتم و گفتم :سلام.