- موجودی: موجود
- مدل: 190886 - 83/3
- وزن: 1.10kg
خاندان بودن بروک
نویسنده: توماس مان
مترجم: مینا سرابی
ناشر: دنیای نو
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 936
اندازه کتاب: رقعی سلفون - سال انتشار: 1388 - دوره چاپ: 2
مروری بر کتاب
دو جلد در یک مجلد
خالهی مهربانی داشتم که سالها پیش مرکز «خاندان» ما بود. یعنی وقتی چند سال پیش از ایران رفت، رشتهی یکدستی و یکپارچگی کل خانواده به طور کل گسست. وقتی سال گذشته سرطان گرفت و چشم از جهان فروبست، دیگر فاتحهی خانواده هم خوانده شد.
کمکم با درگذشت خالهی دوستداشتنیام، همانطور که خاندان بودنبروکها با درگذشت «توماس بودنبروک» رو به زوال رفت، خاندان ما هم از هم پاشیده شد. نه آنکه تغییری در وضعیت اقتصادی و ثبات افراد بوجود آمده باشد، اما همانطور که با شروع قرن بیستم در آلمان، «فردیت» بهتدریج جای زندگی جمعی را گرفت و اولیتهای فردی بر اولویتهای جمعی و به خصوص خانوادگی برتری یافت، در «خاندان» ما نیز دغدغههای فردی مهمتر شد.
زمانی بود که مهمانیهای خانوادگی مهمترین تفریح من بود. یعنی دیدن دایی و خاله و پسرداییها و پسرخالهها و دخترداییها و دخترخالهها آنقدر لذتبخش بود که برای لحظاتی از سال که همه در منزل همین خاله مهربان جمع میشدند، ثانیهشماری مىکردم. به خصوص تابستانها، اعضای این «خاندان» کذایی در منزل خاله مهربان اتراق میکردند و نبود حتی یک نفر از این خاندان کم جمعیت، مرا نگران میکرد.
حتی اگر مثلا شوهر خالهی بدعنقی در این جمع نبود، شادیام تکمیل نمیشد. حتی روزهایی که همه اعضای «خاندان» سر کار و زندگی خود بودند، حضور خاله در مرکز «خاندان» نظم بهخصوصی بوجود میآورد.
...
توماس مان در 1875 در لوبک آلمان به جهان آمد . او نویسندگی را بسیار زود آغاز کرد وبه دنبال رها کردن مدرسه صرفاً به ادبیات پرداخت . در هجده سالگی زاده گاه خودرا ترک گفت و به ایتالیا رفت ودر همان جا بودکه نخستین رمان با اهمیت خود .
خانواده بودن بروک ،را نوشت که در 1901 در آلمان انتشار یافت . توماس مان در بیست وشش سالگی با انتشار این رمان به شهرت رسید .
خانواده ای نیرومند رو به زوال می رود و اوج این از هم پاشیدگی در نیمه دوم قرن نوزدهم صورت می گیرد، زمانی که نظام سرمایه داری بیرحمانه به پیش می تازد و برای رشد و تکامل خود به عناصر نیرومند سخت نیاز دارد و همه کسانی را که پا به پایش نمی روند از سر راهش می روبد.
توماس مان بر این باور است که شکست خاندان بدونبروک، از نیروهای درونی سرچشمه می گیرد و دشمنانی چون میخوارگی، قماربازی، زنبارگی، تن پروری و نداشتن نیروی ابتکار و پرداختن افراطی به مذهب آن را از پا در می آورد. جریان داستان چهل سال، از پائیز 1835 تا پائیز 1877 را در بر می گیرد. محل داستان در لوبک، شهری در شمال آلمان است و نویسنده هرگز در داستان نامی از آن نمی برد...
خانواده بودن بروک زوال یک خانواده سوداگر («بورژوا»)را در طول سه نسل نشان میدهد . طرح مابعد الطبیعه ای این رمان،که در آن «ذهن» به عنوان دشمن «زندگی »معرفی می شود . تغییرات جامعه سوداگر را در نیمه دوم قرن نوزهم باز می نمایاند .
چاپ این کتاب در آلمان به دستور هیتلر ممنوع اعلام گردید .