- موجودی: موجود
- مدل: 201950 - 60/2
- وزن: 0.40kg
خاقانی در ایوان مدائن
نويسنده: علیقلی محمودی بختیاری
ناشر: كتاب سرا
زبان كتاب: فارسي
تعداد صفحه: 438
اندازه كتاب: وزیری - سال انتشار: 1375 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : درحد نو _ نو ؛ نوشته تقدیمی دارد
مروری بر کتاب
و گزینشی ایرانی از دیوان خاقانی
افضل الدین بدیل بن علی خاقانی شروانی، از سخن سرایان بسیار بزرگ قرن ششم هجری قمری است. پدرش نجیب الدین علی درودگر و مادرش مسیحی نسطوری بود. عموی خاقانی، کافی الدین عمر بن عثمان که طبیب و فیلسوف بود، تا بیست و پنج سالگی از خاقانی حمایت و نگهداری می کرد. زندگانی خاقانی مسرت بار نبوده است، در ابتدای حیات با تنگدستی مواجه بود و دوستان صمیمی و اندوه گسار نداشت، به سبب سعایت حاسدان و سرپیچی خاقانی از پذیرفتن خدمت سلطانی، به دستور خاقان اکبر زندانی شد.
قصایدی که خاقانی در توصیف زندان ساخته از مشهورترین قصاید این شاعر است. از خاقانی علاوه بر دیوان، مثنوی به نام تحفه العراقین باقی مانده که سفرنامه حج او است. همچنین از وی قریب ۶۰ نامه در دست است که به خویشان و شهریاران زمان خود نوشته است.خاقانی از قصیده سرایان درجه اول ایران و از ارکان شعر فارسی است، شعر خاقانی محکم و اندیشه وی قوی است.
خاقانی در زبان عربی مهارت داشت و در شعر او گاه واژه های محلی به کار رفته و اصطلاحات و لغاتی از مسیحیت هم به سبب عیسوی بودن طایفه مادری، دیده می شود. وی در اواخر عمر به تبریز رفت و گوشه نشینی اختیار کرد و سرانجام در سال ۵۹۵ هجری قمری در همان شهر درگذشت و در مقبره الشعرای محله سرخاب تبریز به خاک سپرده شد.
این قصیده از جمله شاهکارهای کم مانند ادب فارسی است که هر چند پیچیدگیهای لفظی و معنائی آن، قدری خوانش و دریافت آن را برای فارسیزبانان امروزی دشوار میکند اما این همه، هیچ از لطف این قصیده کم نمیکند. توضبحاً آنکه ایوان ( قصر) مدائن نام قصر باشکوهی بوده که در دوره ساسانیان بنا شده و در وصف عظمت آن همین بس که شاعری عرب گفته : ایوان از شگفتی بنا پنداری شکافی است در پهلوی کوهی . کوهی رفیع است که کنگره هایش بر قلل رضوی و قدس مشرف است ، کسی نداند که آدمی آن را برای آرامگاه جنیان ساخته است ، یا جن برای آدمی بنا کرده است . بازمانده این بنا در نزدیک شهر بغداد همچنان پا برجاست و چنین بر می آید که خاقانی در بازگشت از سفر حج با دیدن بقایای آن بارگاه ، مصمم به سرودن این قصیده معروف شده است.
هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان
ایوان مدائن را آیینه عبرت دان
یک ره ز ره دجله منزل به مدائن کن
وز دیده دوم دجله بر خاک مدائن ران
تا سلسله ایوان بگسست مدائن را
در سلسله شد دجله، چون سلسله شد پیچان
دندانه هر قصری پندی دهدت نو نو
پند سر دندانه بشنو ز بن دندان
گوید که تو از خاکی، ما خاک توایم اکنون
گامی دو سه بر ما نه و اشکی دو سه هم بفشان
ما بارگه دادیم، این رفت ستم بر ما
بر قصر ستم کاران تا خود چه رسد خذلان
این است همان در گه کاو را ز شهان بودی
دیلم ملک بابل، هندو شه ترکستان
پرویز به هر بزمی زرین تره گستردی
کردی ز بساط زر زرین تره را بستان
گفتی که کجا رفتند آن تاجوران اینک
از ایشان شکم خاک است آبستن جاویدان
بس دیر همی زاید آبستن خاک آری
دشوار بود زادن، نطفه سندن آسان
اخوان که ز راه آيند آرند ره آوردی
این قطعه ره آورد است از بهر دل اخوان
بنگر که در این قطعه چه سحر همی راند
مهتوک مسیحا دل، دیوانه عاقل جان
ابتدا از راه دجله به مدائن برو چرا که مدائن درکنار دجله قرار دارد - و بعد از حسرتِ آنچه بر این کاخ بلند رفته است چنان به گریه می آئی که دجله دوم از دیده ات جاری می شود...