- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 183048 - 111/6
- وزن: 0.50kg
خاطرات یک مترجم
نویسنده: محمد قاضی
ناشر: کارنامه
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 450
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1371 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : نو
مروری بر کتاب
کمتر کتابخوانی است که نام محمد قاضی مترجم بزرگ را نشنیده باشد. مرحوم محمد قاضی هر کتابی که ترجمه کرد مهم و خواندنی است. طیف وسیعی از کتابدوستان با ترجمه های او آشنا و مانوس اند.کتاب خاطرات یک مترجم زندگینامه خودنوشت محمد قاضی است که مدت ها بود نایاب بود. محمد فاضی در این کتاب از سختی های دوران کودکی خود می نویسد و در ادامه به روایت زندگی پر فراز و نشیب اش در تهران تحصیل در مدرسه و اذیت و آزاری که به خاطر اهل تسنن بودن متحمل شده و کار در ادارات می پردازد.
محمد قاضی داستان های شیرینی از ماجراهای خیلی از کتاب هایی که ترجمه کرده است نقل می کند. مثلا در مورد دن کیشوت و مرارت های شیرینی که برای ترجمه عبارات و ضرب المثل های آن کشیده می نویسد. برخوردهای محمد قاضی با نویسندگان و ادبایی که گاه وزیر و وکیل بوده اند هم جالب است.خلاصه خواندن این کتاب برای هر کسی شیرین و سرگرم کننده است. چه با کتاب های ترجمه شده محمد قاضی آشنا باشیم چه نه.
نام و یاد محمد قاضی تداعی کننده ی کتاب های بزرگی است که به همت او فارسی شده اند. و اینک چنان که خودش عاشق خواندن زندگی نامه ها بود، به جز آن همه کتاب، زندگی نامه ای خودنوشت نیز برایمان باقی گذاشته است. او در این کتاب به وقت گفتن از کودکی پر رنجش، شازده کوچولو می شود و وقت گفتن از خوشی ها و سرمستی ها خود زوربا می شود و البته در هر گوشه و کنار روایتش، یک دن کیشوت محجوب می یابید.
ایشان در مرداد ماه سال 1308 به خواست عمویش به تهران رفت و در دبیرستان دارالفنون تحصیل خود را در رشته ادبی به پایان رسانید و درسال 1315 به دانشکده حقوق راه یافت. در سال 1318 پس از اخذ لیسانس در رشته حقوق به خدمت سربازی فراخوانده شد، و با درجه افسری در دادرسی ارتش به خدمت مشغول شد. پس از پایان دوره ی سربازی به استخدام وزارت دارایی درآمد و در سال 1322 با یک دختر از رشت ازدواج کرد. در سال 1354 به بیماری سرطان حنجره مبتلا شد و تارهای صوتی خود را از دست داد و در اثر ناراحتی به تقاضای خود بازنشسته شد. وی کار ترجمه را از همان دوران جوانی یعنی از سال 1317 آغاز کرد، و تا پایان حیاتش که بیست و چهارم دی ماه هفتاد و شش دار فانی را وداع گفت در حدود هفتاد ترجمه و تألیف ارزنده از خود به یادگار گذاشت.
محمد قاضی، مرد دوست داشتنی عرصه ی ترجمه ی ایران است که با بازگردانی های بی عیب و نقص خود، نقش زیادی را در آشنا کردن مخاطب ایرانی با چندین مجلد از بزرگ ترین آثار ادبی دنیا، ایفا نموده است. آثاری که کمتر کسی جرات رفتن به سمت آن ها و درگیر شدن با هیولای قدرتمند ادبیاتشان را داشته است. اما قاضی که قدرت ادبی خود در زمینه ی ترجمه را با بازگردانی اثری همچون دن کیشوت سروانتس و زوربای یونانی نیکوس کازانتزاکیس اثبات کرده، نام خود را برای همیشه بر لوح تاریخ ترجمه ی ایران حک کرده است.
اما کتاب خاطرات یک مترجم، نشان می دهد که قاضی به جز مهارت در زمینه ی نویسندگی و بازگردانی، فردی ماهر در زیستن و اداره ی حیات بود. این کتاب بیشتر از این که به وقایع حرفه ای و اتفاقات مربوط به عملکرد مترجمی او بپردازد، از روزمرگی های و زندگانی پرشور وی سخن به میان آورده است.
محمد قاضی از جمله انسان هایی بود که قدر زندگی را می دانست و با تمام وجود زندگی می کرد. او به خود لقب زوربای ایرانی را داده بود که حقا لقبی برازنده است چون کمتر کسی پیدا می شود که پس از درگیری با یک بیماری سخت مثل سرطان حنجره و از دست دادن صدا به مدتی قریب به بیست سال، همچنان از تک و تا نیفتد و شور زندگی در او ادامه دار باشد. وی حتی در این دوره از زندگی هم دست از کار نکشید و به همین دلیل بسیاری از این شخصیت بزرگ ادبی با لفظ حنجره ی ترجمه یاد می کنند.
دو کتاب (خاطرات یک مترجم) و (سرگذشت ترجمه های من) حسب حال و خاطرات خود ایشانست. خدمات این مترجم بزرگ در خور تقدیر فراوان است. از میان آثار متعدد وی به موردی چند اشاره میشود. «کلودولگرد» اثر ویکتورهوگو که نخستین ترجمه ی ایشانست. «دن کیشوت» اثر سروانتس ؛ «جزیره پنگوئن ها» اثر آناتول فرانس؛ «سپید دندان» اثر جک لندن؛ «شاهزاده و گدا» اثر مارک تواین؛ «ساده دل» اثر ولتر؛ «مرده ریگ مادر» اثر پرل باک؛ «آخرین روز یک محکوم» اثر ویکتورهوگو؛ ... و «زارا» داستانی ست واقعی که خود قاضی آن را نوشته و ترجمه نیست.
بیشتر ترجمه های ایشان بارها تجدید چاپ شده، مرحوم قاضی در شعر نیز ذوق خوبی داشتند، در رثای پروین اعتصامی «ترکیب بند»ی دارند که بند نخست آن چنین است :
تا بنفشه دمید و لاله شکفت
تا صبا زلف سنبلان آشفت
تا زمستان سرد و افسرده
چهره از پرتو بهار نهفت
تا مهین اوستاد فروردین
گوهر گوش ارغوان را سفت
تا نسیم سحر ترانه عشق
صبحگاهان به گوش بلبل گفت
تا جهان شد ز خواب دی بیدار
چشم پروین اعتصامی خفت
گفتی از رنج و غم خدای سخن
ریخت از دیده قطره ای روشن