- موجودی: موجود
- مدل: 203254 - 86/3
- وزن: 1.00kg
خاطرات عبدالله بهرامی
نویسنده: عبدالله بهرامی
ناشر: علمی
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 642
اندازه کتاب: رقعی گالینگور - سال انتشار: 1363 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : درحد نو ~ نو ؛ بخشی از نوشته روی جلد چاپ نشده
مروری بر کتاب
از آخر سلطنت ناصرالدین شاه تا اول کودتا
نویسنده این کتاب دولتمردی ایرانی است که دوره مشروطیت را به صورت کامل درک کرده است. تاریخ تولد وی ۱۲۶۷ شمسی است.پدرش، میرزااسماعیل، فرزند میرزااحمد معروف به عمادالممالک، از طرخوران تفرش و منشی احتشامالسلطنه، و مدتی نیز معاون موقرالسلطنه حاکم ساوه بود (همان، ص ۸۷). در مدارس ابتدایی افتتاحیه و تربیت و مدارس متوسطه دارالفنون و مدرسه آلمانیها به تحصیل پرداخت و زبان فرانسه را در منزل تکمیل کرد. بهرامی در آستانه شروع «استبداد صغیر»، در اوایل ۱۲۸۷ ش با خانواده اعلمالدوله ثقفی و به هزینه پدر به اروپا رفت و بعد از بازگشت به ایران در مدرسه سن لویی و در سفر مجدد به اروپا در مدرسه تجارتی در برلن، ادامه تحصیل داد.
مدتی در انگلستان به سر برد و سرانجام در ۱۲۹۰ ش به وطن بازگشت. پس از بازگشت به ایران، مدت کوتاهی در مدرسه آلمانیها در مقام منشی کارکرد اما پس از اندک زمانی، به سبب تسلط بر زبانهای آلمانی و فرانسوی، در سمت منشی و مترجم، به خدمت نظمیه که اداره آن در دست هیئتی سوئدی به ریاست وستداهل بود، درآمد. دوره خدمت او در نظمیه از پرماجراترین روزهای زندگی وی بود که به عنوان مأمور تحقیق پروندههای مهم جنایی و سیاسی از جمله به پرونده قتل فن کاور، رئیس بانک استقراضی روس در اصفهان، و دستگیری نایب حسین کاشی سرو کار پیدا کرد. موفقیت او در انجام مأموریتها موجب شد به سوئد اعزام شود و پس از بازگشت به معاونت دوم تأمینات در نظمیه ارتقا یابد. بهرامی در این زمان درگیر یکی از مهمترین پروندههای پلیس سیاسی در تاریخ معاصر ایران شد که به دستگیری «کمیته مجازات» منتهی گردید، اما بعدها کوشید نقش خود را در این واقعه کم رنگ و حتی خود را از هواداران آن بنمایاند.
بهرامی در ۱۲۹۴ ش در سمت ریاست نظمیه راهی آذربایجان شد که دوره پرآشوبی را گذراند. دیری نپایید که میان او و ولیعهد، محمدحسن میرزا، و جناح هوادار ولیعهد ـ اعتدالیون ـ به رهبری محتشمالسلطنه برخورد پیش آمد و طبق امر ولیعهد، محتشم السلطنه دستور توقیف و تبعید بهرامی به تهران را داد. اما پس از توقیف، بر اثر فشار مردم، بهرامی آزاد شد. بهرامی برای برانگیختن اعتماد دموکراتها، از تلاش مخالفانش که او را به ارتباط با کمیته مجازات متهم میکردند، بهره برد و پشتیبانی بیقید و شرط خیابانی را برانگیخت. با ورود عثمانیها به تبریز، بهرامی ناگزیر به ترک آن شهر شد و در مقام حاکم خوی و قراچه داغ به آنجا رفت، اما با شنیدن خبر دستگیری رهبران دموکرات به دست عثمانیها از طریق باسمنج، میانه و قزوین به تهران گریخت.
نخست زندگی خویش را به قلم بیاورد که از جزءجزء آنها، به لحاظ منطقی کلیت دورهای خاص از ادوار تاریخ ایران ظاهر میشود. او در نخستین صفحات کتاب خویش آنجا که در صدد معرفی پدربزرگ خویش است، پرده از چگونگی رفتار حکام حکومت مرکزی با ایالت غیرمرکزی ایران بر میدارد که اگر دوره زمانی خودش را در نظر بگیریم، از صراحت و بلاغتی ویژه برخوردار است و چه بسا بهرامی را بتوان جزو نخستین کسانی محسوب داشت که در حال ترسیم ابعاد و جوانب مسائلی است که نزدیک به ۲۰۰ سال از حساسترین مقطع تاریخ ایران متأخر در گرو آن است و تا امروز به درستی تشریح و تحلیل نشده است، جز در برخی از سفرنامههای خارجی که مخاطب آنها عمدتاً غیرایرانی بودهاند و ترجمه آنها معمولاً دیرهنگام صورت گرفته است. به این لحاظ گزارش عبدالله بهرامی، از تقدم رتبه و مقام برخوردار است که با لحاظ محتوای خویش با نمونههای جهانی خویش قابل مقایسه است.
او از سر اطلاع و با ذکر پیشینه و پسینه مسائل، در طلیعه خاطرات خودش یادآوری میکند: حکام (روشن است که مقصود حکام قاجاری در عهد صباوت نویسنده است) مجبور بودند که قبل از انتصاب و حرکت به محل مأموریت مبلغی به عنوان پیشکشی و هدیه به خاک پای همایونی تقدیم نموده، به علاوه صدراعظم و وزیر مالیه و لشکر نویس باشی را هم راضی کنند و بیش از یک سال هم برای جبران خسارت نداشتند! زیرا حتماً در آخر سال یا احضار میشدند یا باید تشریفات اولی را تکرار مینمودند تا در محل مأموریت خود دوباره مستقر گردند! حکام و فرمانروایان بجز حقوق دیوانی خود که مبلغ آن تکافوی مخارج عادی آنها را نمیکرد، وسیله دیگری [برای کسب درآمد و جبران سرمایه خود] نداشتند [و چون] مجبور بودند که زندگانی عده زیادی از کارمند[ان] و خدمه را از عایدات مختلف محل حکمرانی تأمین سازند، در حقیقت به «حکومت» نمیرفتند، بلکه به «غارت» میشتافتند...» (خاطرات ص ۷ و ۸)بهرامی ادامه میدهد: «با این وضعیت وظیفه وزیر یا معاون خیلی سنگین و پر مسئولیت بود چون حاکم غالباً مشغول خوشگذرانی و ازدواجهای متعدد و اعمال شنیع و کثیفتری بود و وزیر میبایستی به رتق و فتق امور حوزه حکومتی مشغول بوده باشد.
وی با این دیباچه وارد جزئیات دانستهها و مشاهدات خود میشود و از فلان و بهمان السلطنههایی یاد میکند که به نوشته هانریش بروگش: از عهد جد بزرگشان فتحعلیشاه قاجار، ایران را ملک طلق و به عبارت دقیقتر «تیول» خود میدانستند. بهرامی مینویسد: پدرم اولین خدمت خود را با منشیگری احتشام السلطنه برادر علاءالدوله در زنجان شروع کرد. من و مادرم نیز در آن موقع به زنجان رفتیم.
آنچه به خاطرم هست، این است که بعد از این مأموریت پدرم مدتی معاون موقرالسلطنه حاکم ساوه بود؛ پسر ناظمالسلطنه برادر علاءالدوله که یکی از دختران مظفرالدین شاه را به عقد او در آورده بودند. او در اوایل عمر مردی عیاش بود که حکومت ساوه را به اجاره سپرده [بود] و خودش در مرکز زندگانی میکرد!واژه «حکومت اجارهای» در جایی از خاطرات بهرامی مورد ذکر و اشاره قرار نگرفته است ولی مفهوم و منطوق توضیحاتی که او در مواردی متعدد میدهد، ما را با مسائلی در تماس قرار میدهد که در حکومت قاجاریه جزو اولیات به شمار میرفت و تعجب کسی را بر نمیانگیخت:«من با پدرم به خانه داماد (موقرالسلطنه) که دختر ناصرالدین شاه را گرفت، رفتم که در دروازه قزوین در یک باغ بزرگ بود. عروس با کالسکه سلطنتی وارد [باغ] شد.
میگفتند در عروسی دختر شاه با معیرالممالک در امتداد خیابان دروازه قزوین تا منزل معیر که در این گذر واقع بود، روی زمین شالهای ترمه گسترده بودند تا دختر شاه از کالسکه یا فیل که پیاده شد، چند صد قدم از روی آنها عبور کرده، پا روی زمین نگذارد. اما در عروسی که من شاهد بودم، عده زیادی از رجال و میهمانها جلوی باغ صف کشیده بودند. داماد مسافت زیادی از باغ بیرون آمده، در جلوی کالسکه به خاک افتاد تا پاهای عروس را ببوسد (خاطرات ص ۱۲)بهرامی در ذیل عنوان «اوضاع اجتماعی ایران» به تفصیل فضای حاکم بر زندگی اجتماعی ایران در دوره قاجار را شرح داده است (صص ۴۰ ـ۵۷) او با صراحت تمام اظهار میدارد: مدتی را که در نظر گرفته و در اطراف آن قلمفرسایی مینماید، یعنی از اوایل سلطنت مظفرالدین شاه تا اواخر دوره احمدشاه تقریباً متشابه هم بود و تغییراتی که در آن واقع شده مختصر و بیاهمیت بود.
بهرامی برای اثبات این مسأله کوشش فراوانی به خرج داده، از هر موضوعی برای حقیقی بودن آن اقامه برهان نموده است. واقعیت این است که خاطرات عبدالله بهرامی، در اصل سرگذشت نامهای است که جنبه فردی آن روایت زندگی، تحصیل و مشاغل یک شخص است ولی جنبه غیرفردی و عمومی آن، گزارش غمانگیز نابسامانیهایی است که از هر سو که بنگریم تا بیکران ادامه پیدا میکند و نشان از تباهی رنجزادی مینماید که ابعاد منفی آن روزبروز گسترش مییابد.
آنچه از فحوای نوشتاری بهرامی بر میآید، این است که وی حاکمان و صاحبان قدرت را مسبب اصلی نابسامانیها و ضعف و انحطاط میداند که در رأس همه آنها شخص شاه و دربار قاجار و درباریان تراز اول قرار دارد: «این شاه (مظفرالدین شاه) استعداد تحصیل و مطالعه نداشت و [حتی] یک کلمه زبان خارجی [هم] نیاموخته بود. فارسی او هم ناقص و قدرت نوشتن یک کاغذ معمولی را فاقد بود... هنگامی که او به سلطنت رسید، ایران در یک سکوت مطلقی که نتیجه حکومت استبدادی و جابرانه پنجاه ساله بود، فرو رفته بود... در مرکز، میرزاعلی اصغرخان اتابک که از نوکرهای قدیمی ناصرالدین شاه بود و تقریباً تنها شخص مقتدر محسوب میگشت، به کلیه امور تسلط داشت.»
جالب این است که بهرامی از امنیت جاری در ولایات به «خواب عمیق» تعبیر میکند (ص ۵۸) و یادآور میشود: طبقه اعیان که تنها روشنفکران مملکت بودند، قویترین عمال استبداد محسوب میگشتند. (ص ۶۴) به گمان نویسنده: این دسته به دلیل محروم شدن از خدمات درباری، از روی منفعت شخصی در زمره آزادیخواهان در آمدند. این مسئله به اضافه مسائلی دیگر و از جمله وارد شدن جرایدی که در خارج از ایران چاپ میشد: «سبب گردید که در خود مملکت یک فکر جدید و یک نهضت آزادیخواهانه جدیدی پیدا شود». (ص ۶۶) توضیحاتی که در این بخش به خامه آمده، با جزء و کل خود، به مسئله پیدایش مشروطیت و استقرار آن مربوط میشود.
به نظر میرسد این بخش از خاطرات چنان نیست که قابل مقایسه با نوشته تاریخی کسی چون سید احمد کسروی باشد. نگاه بهرامی به چند و چون مشروطیت، نگاه از دور و به گونهای غیر استدلالی است در حالی که کسروی تمام کوشش خویش را به کار برده است تا از ریز و درشت حوادث نتیجهای استدلالی بگیرد و به اذعان بسیاری کسان توفیق نیز یافته است. بنابراین چندان جای شگفت نیست که مینگریم مسائل مشروطیت را با تسمیهای عجیب «دوره باغشاه» میخواند، از آن رو که: اساساً تحول بزرگ از همین محل (= باغشاه) شروع شد.