دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

خاطرات صفرخان

خاطرات صفرخان
درحال حاضر موجود نمی باشد
خاطرات صفرخان
  • موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
  • مدل: 171389 - 60/1
  • وزن: 0.60kg
0 ریال

خاطرات صفر خان

نویسنده: علی اشرف درویشیان , صفر قهرمانیان
ناشر: چشمه
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 468
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1390 ~ 1378 - دوره چاپ: 7 ~ 2

 

مروری بر کتاب

مصور

32 سال مقاومت در زندان های شاه

کتاب ؛ حاصل گفت‌و‌گوی «علی اشرف درویشیان» با «صفرخان قهرمانی» است. «درویشیان» مدت‌ها با وی در زندان‌های «قصر»، «اوین»، «کمیته‌ی مشترک» به سر برده بود و با او آشناست. چنان که خود می‌گوید این خاطرات روی بیست و سه نوار یک ساعته ضبط شده و بر روی کاغذ پیاده شده‌است. صفر قهرمانیان از مبارزان دوران سلطنت پهلوی است. او در آذربایجان به ‌دنیا آمد و ۳۲ سال از عمر خود را در زندان‌های شاه گذراند. در پنجاه و هفت سالگی به دست مردم آزاده‌ی ایران از زندان آزاد شد و سپس تا پایان عمر در انزوا و فراموشی و تحمل دردها و بیماری‌های ناشی از دوران سی‌ودو ساله‌ی زندان به سر برد.

 صفر قهرمانیان در سال ۱۳۰۰ در روستای شیشوان از توابع عجب‌شیر، در خانواده‌ای کشاورز به دنیا آمد. او در سال ۱۳۲۱، آغاز به مبارزهٔ علنی علیه فئودال‌ها کرد. پس از آن به فرقهٔ دموکرات آذربایجان پیوست. «صفر خان» در سال ۱۳۲۴ همزمان با فعالیت‌های تجزیه طلبان آذربایجان به رهبری پیشه‌وری با خانم ملوک باقر پور ازدواج و در قیام روستائیان آذربایجان بر ضد رژیم شاه شرکت کرد و به درجه «ماژوری» (سروانی) در ارتش تجزیه طلبان آذربایجان رسید. 

پس از شکست فرقه، به عراق گریخت. در نیمهٔ دوم فروردین ۱۳۲۶ در عراق بازداشت شد و تا اواخر ۱۳۲۷ را در زندان‌های عراق زندانی بود. پس از آزادی به ایران بازگشت. در اسفند ماه همان سال، در یکی از روستاهای ارومیه بازداشت شد. دادگاه نظامی ابتدا او را به اعدام و سپس با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم کرد. او در جریانات انقلاب ۱۳۵۷، در آبان ماه آن سال همراه سایر زندانیان سیاسی آزاد شد. وی در ۱۹ آبان ۱۳۸۱ در بیمارستان ایران‌مهر تهران در گذشت. سه روز بعد، در ۲۲ آبان در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد.

یک روز پس از آزادی صفر قهرمانیان، روزنامه اطلاعات در گزارشی با عنوان «صفر قهرمانیان: ۳۰ سال محروم از آزادی» ضمن توصیف موقعیت او در جامعه‌ای که پس از ۳۰ سال او را از بند رهانیده بود، نوشت: «در جمع زندانیان سیاسی که دیشب آزاد شدند چهره‌ای مشخص وجود داشت. چهره‌ای که گرد سالیان دراز زندان را بر چهره داشت با موهای سپید و حالی که حکایت از یک دگرگونی داشت. او می‌دانست که دارد پشت به ۳۰ سال زندان می‌کند. پشت به ۳۰ سال رفاقت با زندان و هم‌زنجیرهای دیگرش و رو به سویی داشت که هرچند پیوسته در آرزویش بود لکن برایش گنگ و ناآشنا و غریبه می‌نمود. او پشت به زندان می‌داشت و رو به آزادی، رو به شهر که اینک بعد از ۳۰ سال در زنجیر بودن، حق داشت که برایش بیگانه باشد.

او با بچه‌های زندان خو گرفته بود، با زندان خو گرفته بود. بیش از یک ربع قرن بود که سیمای شهر را ندیده بود. گنگ و مات و مبهوت به گستره پیش چشمش نظر داشت، رفقا که هلهله‌کنان بدرقه‌اش می‌کردند و می‌گفتند این صفر است که می‌رود، این صفر است که درهای آزادی به رویش گشوده می‌شود.

حالا صفر حق داشت که بپرسد تهران چه شکلی شده است، این آپارتمانی که می‌گویند چه شکلی است؟ صفر از بند بند جانش سخن می‌گفت. ۱۵ سال حبس در زندان برازجان به او آموخته بود که آزادی چه معنای وسیعی دارد و ۱۵ سال حبس در زندان‌های دیگر، در بندهای دیگر به او فهمانده بود که از زنجیر گسستن چه معنایی می‌یابد.

سی سال از عمر زندان او می‌گذشت و حالا که از زنجیر بیرون می‌آمد دختر سی ساله‌اش در انتظارش بود. دختری که وقتی او را به زندان بردند هنوز چشم به جهان نگشوده بود، اما حالا صفر با دختر سی ساله‌اش رودررو ایستاده بودند. اینکه نمی‌شود، مگر ممکن است صفر یک دختر سی‌ ساله داشته باشد و این چنین قد کشیده باشد، پدر را یک دیدار سیر ندیده باشد.

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات