- موجودی: موجود
- مدل: 195802 - 4/3
- وزن: 0.30kg
خاطرات سفیر
نویسنده: نیلوفر شادمهری
ناشر: سوره مهر
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 256
اندازه کتاب: رقعی سلفون - سال انتشار: 1397 - دوره چاپ: 19
مروری بر کتاب
مصور
نیلوفر شادمهری دختر محجبه ی اسلامی است که برای تحصیل در رشته ی طراحی صنعتی، در مقطع دکترا بورسیه می شود و به فرانسه می رود. به محض ورود به آنجا متوجه می شود که مردم آنجا مدام از او درباره ی ایران می پرسند و از او می خواهند که درباره ی شرایط ایران به آنها توضیح بدهد. وی خود می گوید در همان ابتدا متوجه شدم که من تنها نیلوفر شادمهری نیستم بلکه دختر محجبه ی ایرانی ام. پس سعی کردم تا آنجا که می توانم تلاش کنم تا بتوانم نماینده ی واقعی آنها باشم.
خاطرات سفیر، شرح حوادث، روایدها و اتفاقاتی است که برای او در خوابگاه دخترانه ای که در آن ساکن است، پیش می آید. اتفاقاتی جذاب که خواننده را تا انتها با خود همراه می کند، و به خصوص برای آنها که قصد ادامه تحصیل دارند می تواند تجربه ای ارزشمند و مفید برای زندگی در کشوری دیگر به خصوص فرانسه باشد. زبان کتاب زبانی صمیمی و ساده است که در نتیجه در قسمت هایی از کتاب حالت و لحنی طنز گونه پیدا می کند. خاطرات منتشر شده در این کتاب، ابتدا در وبلاگی به نام «سفیر ایران» توسط نویسنده نوشته شده و سپس به مرور بر آن خاطرات افزوده شده است.
ماجرای نوشتن این خاطرات را اینگونه بیان میکند: القصه! بهعنوان دانشجوی ممتاز، موفق به دریافت بورس دوره دکترا در رشته طراحی صنعتی شدم. علاقه شخصی و بررسیهای مطالعاتی پیرامون موضوع رسالهام من را در انتخاب کشور فرانسه مطمئنتر کرد و سرانجام راهی پاریس شدم. پایم که رسید به فرانسه، با اولین رفتارها و سؤالهایی که درباره حجابم میشد و بهخصوص درباره وضعیت و شرایط ایران، متوجه شدم آنجا کسی من را نمیبیند. آن که آنها میدیدند و با او سر صحبت را باز میکردند یک مسلمان ایرانی بود؛ نه نیلوفر شادمهری.
آنها چیز زیادی از ایران نمیدانستند. اگر بخواهم دقیقتر بگویم، شناختی که از ایران داشتند فاصله زیادی حتی با واقعیت داشت؛ چه رسد به حقیقت و من شدم "ایران"! من باید پاسخگوی همه نقاط قوت و ضعف ایران میبودم. انگار من مسئول همه شرایط و وقایع بودم. چارهای نبود و البته از این ناچاری ناراضی هم نبودم. من ناخواسته واسطة انتقال بخشی از اطلاعات شده بودم و این فرصتی بود تا آنطور که باید و شاید وظیفهام را انجام دهم. تصمیم گرفته شده بود! من سفیر ایران بودم و حافظ منافع کشورم و مردمش