- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 163125 - 60/2
- وزن: 0.20kg
خاطرات حوا
نویسنده: مارک تواین
مترجم: امیرآقا محمدحسنی
ناشر: کتاب خانه
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 54
اندازه کتاب: جیبی روکشدار - سال انتشار: 1384 - دوره چاپ: 4
مروری بر کتاب
اما دعا و آرزوی من این است که ما این راه زندگی را با هم به پایان بریم.
آرزویم این است که نمیریم مگر آنکه در قلب هر زن و شوهری که عاشق هم هستند جایی داشته باشیم تا آخر دنیا و عشق بنام من- حوا- خوانده شود...
حوا - دوشنبه:
امروز صبح به امید اینکه توجهش رو جلب کنه، اسمم رو بهش گفتم. اما توجهی نکرد. واسم عجیبه. اگه اون اسمش رو به من میگفت حتما برام خیلی اهمیت داشت و به گمونم از هر اسم دیگهای واسم قشنگتر بود. خیلی کم حرف میزنه. شاید چون باهوش نیست و به این مساله حساسه و میخواد پنهونش کنه. خیلی حیفه که اینطوری فکر میکنه، چون باهوش بودن هیچ اهمیتی نداره. ارزش واقعی تو قلب انسانه! امیدوارم بتونم بهش بفهمونم که یه قلب مهربون و عاشق واسه انسان بزرگترین ثروته و بدون اون حتا با داشتن هوش زیاد انسان فقیره!
نه! هیچ علاقهای به اسم من نداره. سعی کردم ناامیدیم رو پنهون کنم اما به گمونم موفق نشدم. رفتم ساحل خزهپوش و پاهامو تو آب فرو کردم. همیشه وقتی به وجود یک هم صحبت، یه نفر که نگاش کنم و باهاش حرف بزنم نیاز دارم، میآم اینجا.. اون اندام سفید و دوست داشتنی رو که رو آب برکه نقاشی شده برام کافی نیست، اما به هر حال "یه چیزی" هست و یه چیزی بهتر از تنهایی محضه! وقتی حرف میزنم، حرف میزنه. وقتی ناراحتم، ناراحته و با دلسوزی آرومم میکنه.
بهم میگه: ناراحت نباش دختر تنهای بیچاره، من دوستت باقی میمونم. اون برای من دوست خوبیه و تنها کسیه که دارم: اون خواهر منه! هیچ وقت نمیتونم اولین باری که تنهام گذاشتو فراموش کنم! قلبم داشت تو سینهم از غصه آب میشد. با ناامیدی گفتم: او تمام هست و نیست من بود! اکنون رفته است! بشکن! قلبم! دیگر توان ادامهی این زندگی در من نیست! صورتمو تو دستام گرفتم، دیگه هیچ کسی نبود که آرومم کنه. وقتی بعد از یه مدت دستامو از رو صورتم برداشتم، اون دوباره اونجا بود، مثل همیشه سفید و براق و قشنگ. منم پریدم تو بغلش! این دیگه شادی محض بود.