دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

خاطرات اردشیر زاهدی ؛ سلفون

خاطرات اردشیر زاهدی

نویسنده: اردشیر زاهدی
ناشر: کتاب سرا
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 640
اندازه کتاب: وزیری سلفون - سال انتشار: 1385 - دوره چاپ: 1

 

مروری بر کتاب

مصور

جلد اول ؛ از کودکی تا استعفای پدر از نخست وزیری 

در تاریخ دوره پهلوی، نام خانوادگی زاهدی، ما را به یاد دو شخصیت می‌اندازد؛ فضل‌الله و اردشیر. پدر و پسری که در دوره زمامداری پهلوی‌ها هر کدام عهده‌دار نقش سیاسی برجسته‌ای بودند. فضل‌الله زاهدی که ریاست شهربانی و ژاندارمری، سناتوری مجلس سنا، وزارت کشور، نخست‌وزیری و نمایندگی دائم ایران در دفتر اروپایی سازمان ملل را در کارنامه دارد، شاید بیش از همه به دلیل نقش‌آفرینی‌اش در ماجرای کودتای 28 مرداد و بازگرداندن محمدرضا به سلطنت شهره باشد. به همین دلیل نام او در تاریخ در مقابل نام محمد مصدق قرار گرفته است. زاهدی پسر هم مثل پدر وارد عرصه سیاسی در بالاترین سطح خود شد و در دوره پهلوی دوم به مناصبی مثل سفارت ایران در آمریکا و انگلستان و وزارت امور خارجه رسید.

اردشیر زاهدی وزیر خارجه ایران و آخرین سفیر ایران در آمریکا در دوره محمدرضا پهلوی بود.اردشیر زاهدی فرزند سپهبد فضل‌الله زاهدی بود. اردشیر زاهدی با ازدواج با شهناز پهلوی بیش از پیش به محمدرضا شاه نزدیک شد اما به دلیل اختلافات پس از مدتی به خواست شهناز از او جدا شد.اما همچنان از افراد نزدیک به محمدرضا شاه بود. او از شهناز پهلوی دختری به نام مهناز دارد و بعد از جدائی از شهناز دیگر ازدواج نکرد.

او مدتی هم وزیر امور خارجه کابینه امیر عباس هویدا بود. اردشیر تنها مقام رسمی حکومت پهلوی بود که در زمان بیماری محمدرضا شاه در تبعید با او بود و برای اقامت محمدرضا شاه پهلوی درآمریکا خیلی تلاش کرد.همچنین وی زمانی سفیر ایران در انگلیس بود.

جلد اول کتاب بیانگر خاطرات اردشیر زاهدی از کودکی تا استعفای فضل‌الله زاهدی از سمت نخست‌وزیری بوده و بخش عمده کتاب روایت گر روزهای بحرانی ۲۵ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ از چشم‌انداز اردشیر زاهدی می‌باشد. ناشر کتاب در ایران، در مصاحبه با رادیو فردا اعلام می‌دارد این کتاب، بدون حتی یک کلمه دخل و تصرف به چاپ رسیده‌است. در ضمیمه کتاب بخشی از مکاتبات وزارت امور خارجه بریتانیا در خصوص وقایع ایران اشغال شده در خلال جنگ جهانی دوم به چاپ رسیده‌است.

اردشیر زاهدی نوه‌ی دختری موتمن الملک وزیر چند دوره‌ی مجلس از بعد از مشروطیت است و پدرش نیز از نسل شیخ زاهد گیلانی عارف می‌باشد. سابقه‌ی آشنایی این خانواده با رضاشاه مربوط به زمانی است که رضاخان افسر قزاق بوده است. نام تیمسار زاهدی پدر وی تقریبا هم‌زمان با ظهور سردار سپه وارد تاریخ نظامی و سیاسی ایران شده است.

اردشیر زاهدی در سال 1307 در تهران به دنیا آمد. پس از پایان دوره‌ی مقدماتی به بیروت رفت و دیپلم خود را در آن‌جا گرفت. سپس به آمریکا رفته و بعد از مدتی به ایران بازگشت و در کمیسیون مشترک ایران و آمریکا برای مطالعه‌ی طرح‌های توسعه و عمران مشغول به کار شد که مربوط به اصل 4 ترومن طرح توسعه و عمران کشورهای آسیایی بوده و در کودتای 28 مرداد 1332 به همراه پدر فعالیت داشت و از برخی جریانات مطلق بود، پس از کودتا پدر نخست‌وزیر شد و وظایف زاهدی هم‌چنان بیش‌تر شد.

وی با دربار و شاه نیز ارتباط نزدیک داشت و داماد شاه گردید. پدر وی در نهایت با مسائلی که پیش آمد و شایعه‌ی کودتا مجبور به استعفا از نخست‌وزیر شد. کتاب حاضر حاوی خاطرات اردشیر زاهدی از دوران کودکی تا زمان استعفای پدرش از نخست‌وزیری است که به روانی و سادگی نوشته شده است. در انتهای کتاب اسناد مربوط به وزات خارجه‌ی بریتانیا و آمریکا و سال‌های اشغال ایران به چاپ رسیده است.

...وقتی به کاخ رسیدم،هویدا را دیدم که پشت ستون نشسته بود. حرف هائی زد که بوی نا امیدی می داد. به سراغ اعلیحضرت که رفتم جریان را به عرض رساندم. گفتند ترسیده که از نخست وزیری برکنارش کنم... شما هم بروید خودتان را (برای نخست وزیری) آماده کنید... عرض کردم گروهی را جمع کردن و ازدولت بد و خوب گفتن شرط مردانگی نیست. نظر مبارکتان هست که یک روز استدعا کردم علیه پدرم چیزی نگوئید؟ دراین صورت،اگرخود من یک روز آمدم و علیه پدرم چیزی به شما گفتم معلوم است که دارم توطئه علیه شما می کنم.

شاه، بعد از کودتای 28 مرداد و محکم شدن زیر پایش، ترس از کودتای زاهدی علیه خودش به سراغش آمد. حوادث کودتائی در عراق و مصر این ترس را بیشتر کرد، بویژه که ژنرال های ارتش هنوز سر سپرده شاه نبودند و سپهبد زاهدی اعتبار بیشتری در میان آنها داشت. به همین دلیل، شاه پس از آن که نمک را خورد و زیرپایش محکم شد، نمکدان را شکست. یعنی سپهبد کودتاچی را برکنار کرد و فرستاد سوئیس که آب خنک بخورد. صحنه ابلاغ برکناری او سر میز شام در کتاب خاطرات ثریا خواندنی است.

...هر روز یکساعت تا یکساعت و نیم وقت شرفیابی داشتم. گزارشها را یک به یک مطالعه می کردند. دفتر ویژه گزارش سازمانها را خلاصه کرده و می فرستاد. ساواک هم جداگانه گزارش هائی می فرستاد. همینطور رئیس ستاد ارتش و یا روسای رکن دو. پنجشنبه و یکشنبه ها روز نظامی ها بود و این آقایان، از رئیس شهربانی گرفته تا مقامات نظامی بلندپایه دیگر شرفیاب می شدند و گزارش تقدیم می کردند. گارد شاهنشاهی دستگاهی داشت و جریان کارها را به عرض می رساند. می توانم بگویم اعلیحضرت تقریبا در جریان همه امور قرار داشتند و نمی شود گفت که دولت ایشان را از جریان دور نگاه می داشت.

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات