- موجودی: موجود
- مدل: 203701 - 69/5
- وزن: 1.10kg
خاطرات اردشیر زاهدی
نویسنده: اردشیر زاهدی
به کوشش : احمد احرار
ناشر: بهزاد
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 710
اندازه کتاب: وزیری - سال انتشار: 1396 - دوره چاپ: 2
مروری بر کتاب
مصور اسناد
از کودکی تا استعفای پدر از نخست وزیری
اردشیر زاهدی نوهی دختری موتمن الملک وزیر چند دورهی مجلس از بعد از مشروطیت است و پدرش نیز از نسل شیخ زاهد گیلانی عارف میباشد. سابقهی آشنایی این خانواده با رضاشاه مربوط به زمانی است که رضاخان افسر قزاق بوده است. نام تیمسار زاهدی پدر وی تقریبا همزمان با ظهور سردار سپه وارد تاریخ نظامی و سیاسی ایران شده است.
اردشیر زاهدی در سال 1307 در تهران به دنیا آمد. پس از پایان دورهی مقدماتی به بیروت رفت و دیپلم خود را در آنجا گرفت. سپس به آمریکا رفته و بعد از مدتی به ایران بازگشت و در کمیسیون مشترک ایران و آمریکا برای مطالعهی طرحهای توسعه و عمران مشغول به کار شد که مربوط به اصل 4 ترومن طرح توسعه و عمران کشورهای آسیایی بوده و در کودتای 28 مرداد 1332 به همراه پدر فعالیت داشت و از برخی جریانات مطلق بود، پس از کودتا پدر نخستوزیر شد و وظایف زاهدی همچنان بیشتر شد.
وی با دربار و شاه نیز ارتباط نزدیک داشت و داماد شاه گردید. پدر وی در نهایت با مسائلی که پیش آمد و شایعهی کودتا مجبور به استعفا از نخستوزیر شد. کتاب حاضر حاوی خاطرات اردشیر زاهدی از دوران کودکی تا زمان استعفای پدرش از نخستوزیری است که به روانی و سادگی نوشته شده است. در انتهای کتاب اسناد مربوط به وزات خارجهی بریتانیا و آمریکا و سالهای اشغال ایران به چاپ رسیده است.
...وقتی به کاخ رسیدم،هویدا را دیدم که پشت ستون نشسته بود. حرف هائی زد که بوی نا امیدی می داد. به سراغ اعلیحضرت که رفتم جریان را به عرض رساندم. گفتند ترسیده که از نخست وزیری برکنارش کنم... شما هم بروید خودتان را (برای نخست وزیری) آماده کنید... عرض کردم گروهی را جمع کردن و ازدولت بد و خوب گفتن شرط مردانگی نیست. نظر مبارکتان هست که یک روز استدعا کردم علیه پدرم چیزی نگوئید؟ دراین صورت،اگرخود من یک روز آمدم و علیه پدرم چیزی به شما گفتم معلوم است که دارم توطئه علیه شما می کنم.
شاه، بعد از کودتای 28 مرداد و محکم شدن زیر پایش، ترس از کودتای زاهدی علیه خودش به سراغش آمد. حوادث کودتائی در عراق و مصر این ترس را بیشتر کرد، بویژه که ژنرال های ارتش هنوز سر سپرده شاه نبودند و سپهبد زاهدی اعتبار بیشتری در میان آنها داشت. به همین دلیل، شاه پس از آن که نمک را خورد و زیرپایش محکم شد، نمکدان را شکست. یعنی سپهبد کودتاچی را برکنار کرد و فرستاد سوئیس که آب خنک بخورد. صحنه ابلاغ برکناری او سر میز شام در کتاب خاطرات ثریا خواندنی است.
...هر روز یکساعت تا یکساعت و نیم وقت شرفیابی داشتم. گزارشها را یک به یک مطالعه می کردند. دفتر ویژه گزارش سازمانها را خلاصه کرده و می فرستاد. ساواک هم جداگانه گزارش هائی می فرستاد. همینطور رئیس ستاد ارتش و یا روسای رکن دو. پنجشنبه و یکشنبه ها روز نظامی ها بود و این آقایان، از رئیس شهربانی گرفته تا مقامات نظامی بلندپایه دیگر شرفیاب می شدند و گزارش تقدیم می کردند. گارد شاهنشاهی دستگاهی داشت و جریان کارها را به عرض می رساند. می توانم بگویم اعلیحضرت تقریبا در جریان همه امور قرار داشتند و نمی شود گفت که دولت ایشان را از جریان دور نگاه می داشت.