- موجودی: موجود
- مدل: 204876 - 119/2
- وزن: 1.50kg
خاطرات احتشام السلطنه
نویسنده: میرزا محمود احتشام السلطنه
به کوشش : سیدمحمدمهدی موسوی
ناشر: زوار
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 770
اندازه کتاب: وزیری گالینگور - سال انتشار: 1366 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : نو
مروری بر کتاب
مصور
احتشام السلطنه خاطراتش را در ۶۰ سالگی پس از ماموریت سفارت کبرای استانبول در برلن تنظیم کرده است بدون ان که قصد چاپ آن را داشته باشد.کتاب حاضر مجموعه ای از خاطرات احتشام السلطنه در مراحل مختلف زندگی سیاسی فرهنگی و اجتماعی همراه با شرحی درباره برخی رجال مشروطه است. نویسنده ضمن استفاده از خاطرات وی مقایسه ای تطبیقی با منابع و اسناد و مدارک دیگر صورت داده است.
وی در فصل نخست به معرفی خانواده و زندگی خصوصی وی پرداخته است. فصل دوم تا ششم به ترتیب به مشاغل درباری و سیاسی احتشام السلطنه در دوره ناصرالدین شاه مظفرالدین شاه محمدعلی شاه احمد شاه و رضا شاه اشاره دارد. محمود علامیر معروف به احتشامالسلطنه از خانواده قاجار دولو در سال ۱۲۷۹ ه.ق در تهران به دنیا آمد.پدرش محمدرحیمخان علاءالدوله در زمان ناصرالدینشاه حاکم آذربایجان بود و مادرش سلطانخانم نوه پسری فتحعلیشاه قاجار بود. پس از تشکیل اولین دوره مجلس ملی، وی دومین رئیس مجلس بود.
پس از اتمام تحصیل در مدرسه دارالفنون، در سال ۱۲۹۷ ه.ق به استخدام دولت و به سمت یوزباشی کشیکخانه همایونی انتخاب شد. یک سال بعد به مأموریت تبریز نزد پدرش فرستاده شد پس از فوت پدرش در سال ۱۲۹۹ ه.ق به تهران مراجعت نمود و به سمت قوللرآقاسیباشی (معاون کشیکخانه) گماشته شد. در زمانی که به عنوان حاکم خمسه (زنجان) خدمت میکرد، امینالسلطان با پیشکش هفتصد سکه اشرفی به ناصرالدینشاه لقب احتشامالسلطنه را برای وی گرفت.در سالهای بعد به عنوان سفیر در آلمان خدمت نمود. همچنین معاونت وزارت خارجه را عهدهدار بود. سپس حکمران کردستان گردید. بازگشت وی به تهران همزمان با خیزش مردم در جنبش مشروطه بود که علاقه و شرکت وی در جلسات مخالفان دربار، باعث تبعید او به نقاط مرزی گردید.پس از استعفای صنیعالدوله، به ریاست مجلس انتخاب شد.وی در سن ۷۵سالگی در سال ۱۳۱۴ ه.ش درگذشت. حاصل سه بار ازدواج او پنج پسر و چهار دختر بود.
...از تهران دستور و اطلاع رسید که بر حسب دعوت بعضی از دول ،شاه قصد مسافرت فرنگ دارند و به برلن هم خواهند آمد و فلان تعداد از اجزاء، ملتزم رکاب میباشند. برای من که تا اندازهای مسبوق به حالت اعلیحضرت بودم و اجزاء دولت و درباریان او را که رذلتر از اوباش بازار بودند خوب میشناختم، وصول این خبر بهجت اثر مایه مصیبت و عذاب و ناراحتی گردید؛ زیرا من تازه به برلن و محل مأموریتم وارد شده بودم و هنوز طرز زندگی و اداره این مملکت (آلمان) را نمیدانستم. در اولین برخوردها با مقامات سیاسی و دولتی آلمان احساس کردم که چون مانند دولتین روس و انگلیس و حتی به قول خودشان به قدر فرانسه و بلژیک در ایران منافع ندارند، نسبت به مملکت ما بیتفاوت میباشند...
وظیفه من برای مهیا کردن دولت و کشور آلمان جهت پذیرایی از شاه ایران و ملتزمین رکاب او بسیار دشوار بود. دولت آلمان پس از اینکه اصل بازدید پادشاه ایران و پذیرایی از او را پذیرفت در قبول پذیرایی از قریب یک صد نفر همراهان که مرکب از صدراعظم و بعضی از وزراء و درباریان و رجال تا نوکر و پیشخدمت و قراول و یساول و دلقک و روضهخوان و معینالبکاء و امثالهم بود اشکالتراشی میکرد و حق هم با وزارت خارجه آلمان بود... بالجمله این مسائل به هر شکلی بود قرارش گذارده شد و دولت آلمان را راضی به پذیرایی رسمی از شاه و خیل همراهان و ملتزمین رکاب او کردم.
«تازه بعد از موافقت دولت آلمان، مسئله «نشان» به میان آمد و مراسلات و مذاکرات و تلگرافات پیدرپی. در این زمینه مشکلات از تهران آغاز شد. از صدراعظم تا پسر سید بحرینی و قهوهچی باشی و غیره «نشان» میخواستند و در اطراف نوع و اعتبار آن نیز هر یک توقعات و گفتگوهایی داشتند.
اتابک امینالسلطان برای خودش نشان «عقاب سیاه» را که بزرگترین نشانهای آلمان است میخواست و دلیل استحقاقش این بود که روسها به من نشان «سنت اندر» دادند و من به ملاحظه اینکه به شاه هم همین نشان را میدادند قبول نکردم. آلمانها گفتند که امپراطور آلمان میفرمایند اشخاصی میتوانند نشان عقاب سیاه داشته باشند که من خود شخصاً ایشان را بشناسم و وزارت خارجه پیشنهاد مخصوص و مقید به شرح خدمات و سوابق دوستی با دولت و ملت آلمان برایشان داده باشد، و دیگر اینکه اگر روسها به صدراعظم ایران نشان «سنت اندر» میدهند، در ازای خدماتی است که متقابلاً از او انتظار دارند؛ ما چیزی انتظار نداریم.
دردسر نشان صدراعظم به هر صورت قابل حل بود، زیرا برای شخص صدراعظم ملازم پادشاه، گرفتن نشان از هر درجه و نوع امکانپذیر بود. اما سایر همراهان بلامحل دستبردار نبودند و در سر مسئله نشان هر یک از ایشان مذاکرات داشتیم و تحصیل نشان برای آنان، مسئله حیاتی برای من شده بود. هر یک از اعضای پست خلوت، بر مزاج پادشاه همانقدر نفوذ داشت که صدراعظم داشت.
یکی از ادعاهای بامزه مظفرالدین شاه این بود که میفرمودند: قصه نشان این همه طول و تفصیل ندارد. ما هم متقابلاً به اجزاء امپراطور و مأمورین دولت آلمان نشان خود را مرحمت میکنیم. غافل از این که هر کس که در چهل پنجاه سال اخیر، از دربار معدلتمدار به فرنگستان آمده نشانهای دولت علیه را با فرامین سفید مهر دوجین دوجین فروخته یا به عوض انعام به این و آن بخشیده و هر کس مایل به داشتن نشانهای دولت شاهنشاهی بوده عالیترین انواع آن را به دست آورده است و دیگر این نشانها و فرامین مبارک در فرنگستان پشیزی نمیارزد...
فهرست
ماموریت به آذربایجان
ماموریت به پطرزبوگ
ماموریت کارپردازی اول بغداد
استعفا از وزارت امور خارجه
وزیر مختار ایران در برلن
انتخاب به نمایندگی دوره اول مجلس شورای ملی
و...