- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 162106 - 53/6
- وزن: 0.90kg
خاستگاه آگاهی در فروپاشی ذهن دو جایگاهی
نویسنده: جولیان جنیز
مترجم: خسرو پارسا , شیوا دولت آبادی
ناشر: آگه
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 516
اندازه کتاب: وزیری سلفون - سال انتشار: 1389 _ 1388 - دوره چاپ: 3 _ 2
مروری بر کتاب
سه جلدی در یک مجلد
گرچه مسئلهي آگاهي، پيدايش و كاركرد و ماهيت آن در انسان از زواياي بسيار متعدد علمي، فلسفي و اجتماعي... مورد بحث بوده است، با اين همه ميتوان گفت كه از نظر علمي ما هنوز در ابتداي راه هستيم: هيچ نظريهاي تاكنون سخن آخر را نگفته است و تا رسيدن به نظريهاي كه همهي جوانب اين پديدهي شگرف بشري ــ پديدهاي كه جوهرِ انسان شدنِ بشر را توضيح ميدهد ــ راهي طولاني در پيش داريم.
همچنين ما بايد دريابيم كه هوموساپيينس چگونه به آگاهي دست يافت و علم و هنر و اخلاق را آفريد. و اين تحولِ عظيم، اين دستاوردِ شگفتانگيز، بدون نياز به يك جهش جديد پديد آمد. كشفِ مكانيسمِ موجِد اين تحول بزرگترين دستاورد بشري خواهد بود: كشف چگونگي تحولِ آن موجودِ وحشيِ جنگلي به انسان امروزي. سي سال كار مداوم جوليان جينز در اين زمينه، كوششهاي او در تبيين پارهاي از مسائل روانشناختي انسانِ امروزي و توضيح بسياري از رفتارهاي انسان كهن از خلال ادبيات باستاني، چنان شگفتانگيز و گاه تكاندهنده است كه بدون ترديد نميتوان از آنها به آساني گذشت.
قرائتِ زبانيِ آگاهي، در كنار قرائت كاركردي و ابزاري آن، و قرائتهاي ديگر، طيف وسيعي در مقابل ما براي تعمق ميگشايند كه دانشجو و پژوهشگرِ آگاهي اگر هم براي مسائل مطروحه در آنها پاسخي نداشته باشد، لااقل بايد پرسشهاي مطرحشده را بداند. انسانها تقريبا از زمان پيدايش آگاهي به مسئلهي آگاهي وقوف داشتهاند. و هر عصري آگاهي را مطابق با مضامين و علايق خود توصيف كرده است. در عصر طلايي يونان، كه مردم آزادانه سير و سياحت ميكردند در حالي كه بردهها كار ميكردند، آگاهي هم به همان اندازه آزاد بود.
هراكليت، به ويژه، آگاهي را فضايي عظيم ميدانست كه حتي با پيمودن همه راههايش نميتوان به مرزهاي آن دست يافت. هزار سال بعد آگوستين در ميان كوههاي پُر از غار كارتاژ از "كوهها و تپههاي تخيلات عاليهي من"، "دشتها و مُغارهاي حافظهي من" كه با مخفيگاههاي "تالارهاي متعدد و وسيع كه به نحو شگفتانگيزي با انبارهاي بيشمار مجهز شده است" حيرت زده شده بود. توجه كنيد كه چگونه استعارههاي ذهن دنيايي است كه ذهن دريافت ميكند. نيمه اول قرن نوزدهم عصر اكتشافات بزرگ زمينشناسي بود كه در آنها آثار گذشته در لايههاي پوستهي زمين نوشته شده بود.
اين امر موجب مردمپسند شدن ايدهي آگاهي به صورت لايههايي شد كه گذشتهي فرد را ثبت ميكرد و اين لايهها عميق و عميقتر ميشد تا آنجايي كه نوشته ديگر قابل خواندن نبود. اين تاكيد بر ناخودآگاه تا سال 1875 رشد كرد. در اين سال بيشتر روانشناسان اظهار داشتند كه آگاهي تنها يك قسمت كوچك زندگي ذهني است و اين كه احساسات ناآگاه، ايدههاي ناآگاه و قضاوتهاي ناآگاه بخش اعظم روندهاي ذهني را تشكيل ميدهند.
درميانهي قرن نوزدهم، شيمي بهعنوان علم مُد روز جايگزين زمينشناسي شد و آگاهي در نظر جيمز ميل و وونت و شاگردانش به صورت ساختار مركبي بود كه ميشد آن را در آزمايشگاه به عناصر دقيق حسها و احساسها تجزيه كرد. و همانگونه كه لوكوموتيوهاي بخار راه خود را در زندگي روزمره به طرف پايان قرن ميپيمودند، آنان نيز به همان صورت راه خود را به آگاهي از آگاهي پيمودند، نيمههوشيار تبديل به ديگ بخار انرژي فشاري شد كه مفرهايي آشكار ميطلبيد و هنگامي كه سركوب ميشد موجب رفتار رواننژندانه شده و از روياهاي ناسرانجام موفقيتهاي پنهاني ميساخت.
موضوع آگاهی دراثر حاضر از یک دیدگاه فروکاهنده ( تقلیل گرا) نشات نگرفته است و یا آن که مترجمان به فروکاهندگی به عنوان رویکردی علمی ارج می گذارند ، معهذا مطالب ارائه شده دراین اثر را آن قدر قابل تعمق می دانند که معتقدند علاقه مندان به مسئله ی آگاهی را نباید از آن بی بهره گذاشت .
سی سال کار مداوم جولیان جینز دراین زمینه ، کوشش های او در تبیین پاره ای از مسائل روانشناختی انسان امروزی و توضیح بسیاری از رفتارهای انسان کهن از خلال ادبیات باستانی ، چنان شگفت انگیز و گاه تکان دهنده است که بدون تردید نمی توان از آن ها به آسانی گذشت ...
تمایز میان آن چه دیگران درباره ما میدانند و درک ما از خویشتن و احساسات عمیق متعاقب آن امری حقیقی است؛ تمایز میان رفتار و ما و تمایز میان موقعیت تعیینناپذیر اموری که بدانها میاندیشیم، در افکار و رویاها و در گفتوگوهای خیالیمان با دیگران -و با آن که ما را نمی شناسند- به دلیل بیم و امیدهایمان، یا از ویژگیها و گذشته خود پوزش میطلبیم، یا از آنها دفاع میکنیم و در موردشان سخن میگوییم: این تاروپود درهم تنیده خیال با واقعیت برساخته از طبیعت پیرامونی متفاوت است! چگونه تجارب گذرای منحصر به فرد ما با نظام طبیعت همخوانی دارد؛ نظامی که کانون شناخت آدمی را احاطه میکند و آن را در برمیگیرد؟
آدمیان کمابیش از زمانی که آگاهی موجودیت یافت، از مسئله آگاهی آگاه بوده و در هر عصر به زبان روزگار خویش توصیفی از آگاهی به دست دادهاند. در عصر طلایی یونان که گذران امور بر دوش بردگان بود، آزادیِ آگاهی با آزادیِ شهروندانی برابر بود که با فراغ بال به این سو و آن سو میرفتند. هراکلیتوس آگاهی را فضای بیکرانی نامید که حتی با گذر از همه مسیرهایش، باز هم نمیتوان به شناخت آن نائل شد. در هزاره بعد، اوگوستین در میان تپههای پر از غار کارتاژ از «بلندای خیال من» و از «دشتها و غارها و شکافهای حافظه» در شگفت آمد. میبینید که چگونه ذهنْ جهان استعارات را درک می کند؟
نویسنده در این کتاب میگوید که انسانهای دوران باستان آگاهی نداشتهاند. آنها صداهای موهومی از منبعی ناشناخته میشنیدند که به رفتارهایشان جهت میداده است. این صداها بعدها به عنوان صدای سرور، پادشاه یا وحی خدایان تعبیر شده است. در این کتاب میبینیم که با این که آگاهی انسانن باعث از بین رفتن این ذهن دوساحتی شده، اما همچنان نمودهای مشخصی از این نوع ذهنیت در انسان وجود دارد. این کتاب شامل سه کتاب کوچکتر با فصلهای متعدد است. سه کتاب به ترتیب «ذهن انسان»، «گواه تاریخ»، «بقایای ذهن دو ساحتی در جهان مدرن» نام دارد.
ذهن دوساحتی به این معنی است که پیش از آگاهی ذهنیتی متفاوت و مبتنی بر توهمات کلامی وجود داشته است. رد پای این نظریه در تمام طول زندگی بشر و خلق خدایان و ادیان مختلف دیده میشود. آگاهی بر زبان استوار است و توسط آن افریده میشود. آگاهی با زبان تفاوت دارد و باید کاملا از آن مجزا شود. حتی این نیرو ممکن است با احساسات هم اشتباه گرفته شود. پس از دوران خدایان زمینی و انسانها خداگون، وارد دورانی میشویم که انسان نسبت به آگاهی آگاه شده است.
وضعیت آوارگان در خاورمیانه حدود نیمه دوم هزاره دوم قبل از میلاد و ملاحظه قبایل سرگردانی که در اثر فجایع گوناگون از سرزمینها جدا شده بودند هم در این بخش از کتاب بررسی میشود. ظهور پیامبران و پادشاهان خداگون در میان ملتها احتمالا اساس نوعی پدیدهی ژنتیکی است که امروز آن را با نام اسکیزوفرنی میشناسیم. رد پای گروههای دو ساحتی در این دوران کم کم ناپدید میشود. تنها چیزی که باقی میماند، انبیاء فردی هستند، کسانی مانند عاموس، ارمیا و حزقیال که تا حدی ذهنیگرا هستند و هنوز صداهای دو ساحتی را میشنوند.
پس از این پیامبران، نوبت آموزگاران اخلاق است تا با تفکر ذهنی سنجیده جای آنها را بگیرند. انسان در این دوران به دنبال حکمت است و به یک خدا. اینجا قانون است که حرف اول را میزند. در ادامه میبینیم که چطور در سال 400 پیش از میلاد پیشگویی دو ساحتی مرده است و همانطور که نویسنده میگوید «انبیا از رویاهای خویش خجل خواهند شد». در اینجا میبینیم که با این که دوران پیامبری عملا به پایان رسیده است، بیم این میرود که آموزههای این پیامبران تبدیل به دین و آیین شود. اتفاقی که در قوم بنی اسراییل میافتد و پیامبر پشت پیامبر نازل میشود. این در حالی است که کتابت و نگارش در ادبیات ملتهای چین، هند و یونان به سمت ذهنیتگراییهای پیچیده پیش رفته است.
در دوران مدرن هنوز هم بقایای دو ساحتی در زندگیهایمان باقی مانده است. ما در خانهی همان خدایان دو ساحتی نامگذاری میشویم، ازدواج میکنیم، به خاک سپرده میشویم، راز و نیاز میکنیم و بخشوده میشویم. آشکارترین و مهمترین باقیماندهی ذهنیتهای قبلی همان میراث دینی ماست. به این ترتیب میبینیم که بشر هرگز علاقه به رابطهی انسانگونه با دیگریِ بزرگتر و برتر را هیچ وقت از دست نداده است. یکی از اصلیترین بازماندههای دوران دو ساحتی، پیامبران و آیین آنها، و در مقام دوم اُراکلها هستند. داستان اراکلها را آنقدر شنیده و خواندهایم که گاهی خیلی راحت از کنار آنها میگذریم. فرد یا افرادی که لزوما نه خداگون بودند و نه پادشاهزاده، در مکانهای خاصی آدابی را به جا میآورند و شروع به پیشگویی میکنند.
به این ترتیب حتی یک دختر سادهی روستایی هم میتواند برای بزرگترین تصمیمات کشوری و جهانی، حکم صادر کند. معروفترینِ این اُراکلها، اراکل دلفی است. پس از اراکلها نوبت سیبلها بود تا دربارهی موضوعات مختلف تصمیم بگیرند. با ظهور مسیحیت، تمام این نمودهای دو ساحتی کمرنگ میشود، اما در قالب جدیدی همچنان در زندگی مردم وجود دارند. رسمورسوم مذهبی و آداب نیایش و دعا کردن و بعد الهامات ذهنی و قلبی، همه نشان از همان آگاهی دو ساحتی دارد. نمود منفی این پدیده را امروز در بیماری اسکیزوفرنی میبینیم. جالب اینجاست که کسانی که دچار اسکیزوفرنی هستند، همه بدون استثنا تحصیل نکرده و معمولا بیسواد هستند و قلبا به ارواح و اهریمنان اعتقاد دارند.
آنها حتی در جوامعی زندگی میکنند که به چنین موجوداتی معتقد هستند. این بیماران صداهایی میشنوند که منشا آن مشخص نیست، حتی وقتی حرف میزنند، صدایشان شباهتی به صدای خودشان ندارد. افراد هنگامی که دچار حمله میشوند، خود را خدا، روح، اهریمن، جن یا حیوان معرفی میکنند. به شکا یک دانای کل در میآیند که از اول شخص خود ابراز انزجار میکنند و خود را بسیار برتر و والاتر از اطرافیان میدانند. در کنار اسکیزوفرنی، هیپنوتیزم، خلسه و القا همه از پدیدههایی هستند که هنوز هم رگههایی از ذهنیت دو ساحتی را نشان میدهند.
گرچه مسئلهی آگاهی، پیدایش و کارکرد و ماهیت آن در انسان از زوایای بسیار متعدد علمی، فلسفی و اجتماعی... مورد بحث بوده است، با این همه میتوان گفت که از نظر علمی ما هنوز در ابتدای راه هستیم:
هیچ نظریهای تاکنون سخن آخر را نگفته است و تا رسیدن به نظریهای که همهی جوانب این پدیدهی شگرف بشری ــ پدیدهای که جوهرِ انسان شدنِ بشر را توضیح میدهد ــ راهی طولانی در پیش داریم. همچنین ما باید دریابیم که هوموساپیینس چگونه به آگاهی دست یافت و علم و هنر و اخلاق را آفرید و این تحولِ عظیم، این دستاوردِ شگفتانگیز، بدون نیاز به یک جهش جدید پدید آمد.کشفِ مکانیسمِ موجِد این تحول بزرگترین دستاورد بشری خواهد بود: کشف چگونگی تحولِ آن موجودِ وحشیِ جنگلی به انسان امروزی.
فهرست
• کتاب اول : ذهن انسان
• کتاب دوم : گواهی تاریخ
• کتاب سوم : آثارذهن دوجایگاهی در جهان مدرن