دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

خارخار بند و زندان ؛ شرح قصیده معروف به ترسائیه

خارخار بند و زندان ؛ شرح قصیده معروف به ترسائیه
درحال حاضر موجود نمی باشد
خارخار بند و زندان ؛ شرح قصیده معروف به ترسائیه
  • موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
  • مدل: 180656 - 74/4
  • وزن: 0.30kg
0 ریال

خارخار بند و زندان 

نویسنده: عباس ماهیار
ناشر: قطره
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 175
اندازه کتاب: وزیری - سال انتشار: 1376 - دوره چاپ: 1

کمیاب - کیفیت : درحد نو _ نو

 

مروری بر کتاب 

شرح قصیده معروف به ترسائیه

«خارخار بند و زندان» شرح قصیده مشهور و نود بیتی خاقانی با نام «جسسیه» یا «ترسائیه» است. افضل‌الدّین بدیل بن علی خاقانی شروانی، متخلّص به خاقانی (۵۲۰ قمری در شَروان - ۵۹۵ قمری در تبریز) از جملهٔ نامدارترین شاعران ایرانی و بزرگ‌ترین قصیده‌سرایان تاریخ شعر و ادب فارسی به‌شمار می‌آید. از القاب مهم وی حَسّان العجم است. آرامگاه وی واقع در شهر تبریز ایران است.

منشآت خاقانی، چند نامه از خاقانی است که به بزرگان زمان خود نوشته، و غالباً مشحون از کلمات و جملات عربی دشوار و مترادف و گاهی از اشعار خود خاقانی در آنها هست. قصاید خاقانی به نسبت در مرتبه‌ای بالا قرار دارد. از او قطعات بسیار خوبی نیز دردست است اما غزلیاتش در سطح قصاید او نیستند. شعر خاقانی سبکی دیریاب و بغرنج دارد و بیشتر، نظمی است هنرمندانه با گرایش‌های سخنوری و دقایق لفظی.

مادرِ خاقانی، شاعر شهیر قرن ششم هجری، کنیزکی نِسطوری (شاخه‌ای از مسیحی) بود که تازه مسلمان شده و با علی درودگر (نجّار)، پدر خاقانی، ازدواج کرده بود. شهرِ شَروان (شیروان امروزی در جمهوری آذربایجان) نیز تحت سیطرۀ حکومت‌های مسیحی بود خاقانی مباحث بسیاری را در بارۀ مسیحیت از مادرش و از مراکز تعلیم مسیحیان آموخت. لذا زمانی که به زندان افتاد، قصیده‌ای بلند در 91 بیت سرود و در آن، برای آزادی‌اش از شاهزادۀ مسیحی، آندرونیکوس کومنه نوس، مدد خواست. این شعر بسیار زیبا، سرشار از اصطلاحات دین مسیحیت است...

تا دل من دل به قناعت نهاد                   ملک جهان را به جهان بازداد
دفتر آز از بر من برگرفت                         مصحف عزلت عوض آن نهاد
خسرو خرسندی من در ربود                         تاج کیانی ز سر کیقباد
نیز فریبم ندهد طمع و جمع                       نیز حجابم نشود بود و باد
تا چه کند مرد خردمند، آز                        تا چه کند باشهٔ چالاک، باد
این همه هست و سبکی عمر من               رفت و مرا تجربه‌ها اوفتاد
کافرم ار ز آدمیان دیده‌ام                       هیچ کسی مردم و مردم نهاد
این نکت از خاطر خاقانی است            شو گهری دان که ز خورشید زاد

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات