- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 163960 - 65/4
- وزن: 0.20kg
حکایت اشرف خان و سرگذشت سه درویش
مقدمه و تصحیح: سید محمد دامادی
ناشر: پاژنگ
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 84
اندازه کتاب: وزیری - سال انتشار: 1370 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : نو
مروری بر کتاب
این داستان شرح حال سه قلندر است. نویسنده آن را در دورهای نگاشته که داستان قلندران و کار و کردار آنان بسیار بر زبانها بوده است. در تمام داستان با آداب و رسوم قلندری و جوانمردی مثل حفظ پیمان، حق نمک و اختیار درویشی آشنا میشویم.
اشرف خان و سه درویش از داستانهای عامیانۀ منثور. بنابر این حکایت، اشرفخان (شاه خراسان) با شنیدن داستان سه درویش داستان عشق خود را بیان میکند. موضوع و درونمایۀ داستان ، عشق و سختی های آن است. اما عشق زمینهای برای بیان برخی مفاهیم اخلاقی مثل نتیجۀ نیکوکاری، درستکاری، دوستان بد، خیانت، پاکدامنی، وفای به عهد و جز آنها ست. نویسندۀ این حکایت ناشناخته است و داستان دارای قرائتی است مربوط به سدۀ ۱۰ یا ۱۱ ق.
برخی از محققان نام این داستان را حکایت افشار خان و سرگذشت سه درویش ذکر کردهاند و در نسخههای خطی بهنام داستان اشرف خان عادل و میر درویش ، اشرف خان و سرگذشت سه درویش ، و عادل خان و سه درویش ذکر شده است.
اشرفخان شاه خراسان که پادشاهی عادل و فاضل است، هر سه روز یکبار در شهر میگردد تا اگر کسی از ارکان دولت مسئلهای را از او پنهان میکند، به چشم خود ببیند.
روزی سه درویش را میبیند که کنار هم نشستهاند و هر یک بیتی میخوانند. درویش اول که حافظ نام دارد، چنین میخواند: یک بار دگر، دیدن یارم هوس است
در آرزوی دوباره بسیار کس است.
درویش دوم که خلیل نام دارد و تاجرزاده است، چنین میخواند:
آنچه کنی به خودکنی گر همه نیک و بدکنی
کس نکند به جان تو آنچه به دست خود کنی.
درویش سوم، افضل درویش که پسر علمشاه، شاه مرو است چنین میخواند:
تو نیکی میکن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز.
اشرفخان به صحبت با آنان علاقهمند میشود و هر سه را به دربار فرا میخواند و از هریک میخواهد تا بگویند چرا خلاف درویشان دیگر، گدایی نمیکنند؟. آن سه، هر کدام داستان خود و علت قلندریشان را باز میگویند....
نثر کتاب بر خلاف آثار عامیانۀ دیگر، اندکی ادبیتر، با تکلف بیشتر، شیوا، فصیح، با سجعپردازی و هنرآوری نگاشته شده است که همین نکته میتواند نشان قدمت آن باشد. برخی واژگان و اصطلاحات کتاب بر زبان کهنهتر متن دلالت دارد؛ برای نمونه «کوفت انداختن» بهمعنای رفع خستگی ؛ «بیرون رفت» در معنای سرپیچی ؛ «جنبایش» در معنای حرکت ؛ «حصهکردن» بهمعنای تقسیم کردن ؛ «سخن کردن» بهمعنای سخن گفتن ؛ «قدغن کردن» بهمعنای سفارش کردن .
نثر آن آمیخته به نظم است و اشعار درون متن، استوار و از شاعران نامداری چون سعدی، حافظ، امیرخسرو دهلوی و جامی است. جغرافیای داستان، شهرهای نیشابور، بلخ، قندهار و خراسان بزرگ را در بر میگیرد. این موضوع دلالت بر شهرت، اهمیت و جاذبۀ این شهرها در روزگار نویسنده دارد.