- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 181085 - 10/2
- وزن: 1.00kg
حماسه ملی ایران + فارس نامه + تاریخ و میراث ایران
نویسنده: تئودور نولدکه , ابن بلخی
به کوشش : گای لیسترانج - رینولد آلن نیکلسون
مترجم: مجتبی بزرگ علوی , اردشیر زندنیا
مقدمه: سعید نفیسی
ناشر: سپهر - دنیای کتاب - جانزاده
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 176 + 220 + 128
اندازه کتاب: وزیری - سال انتشار: 1363 _ 1357 - دوره چاپ: 3 _ 1
کمیاب - کیفیت : درحد نو _ نو
مروری بر کتاب
حماسه ملی ایران
این کتاب را نولدکه که درباره شاهنامه فردوسی نوشته و بزرگ علوی آن را به فارسى برگردانده است. سعید نفیسی در خلال مقدمهاى که بر آن نگاشته، خردهگیرىهایى از کتاب مزبور نموده است.
تئودور نولدکه خاورشناس آلمانی و از نخستین پژوهشگرانی است که نگاه متفاوت و منتقدانه اش به آثار حماسی و به ویژه بررسیها و مطالعاتش در شاهنامه، دستمایه کار پژوهشگران بعدی در داخل و خارج از ایران قرار گرفت. یکی از آثار ارزشمند و الهام بخش نولدکه در این خصوص، کتاب “حماسه ملی ایران” است.
دیدگاه های مطرح شده در این کتاب، ابتدا در جلد دوم کتابی به نام “اساس زبان شناسی ایران” در سال های 1895 - 1904 به چاپ رسید و سپس در سال 1920 در قالب یک اثر جداگانه در شهرهای برلن و لایپزیک منتشر شد. پس از آن در سال 1930 باگدانوف خاور شناس روسی ساکن هند- ترجمه انگلیسی این اثر را تحت عنوان” Iranian national Noldeke’s epic ” منتشر کرد. ترجمه پارسی این اثر در سال 1309، یعنی زمانی که سعید نفیسی کار چاپ و نشر مجله شرق را عهدهدار شد، بنا به درخواست وی از بزرگ علوی، از زبان آلمانی به پارسی انجام شد و قسمتهایی از این کتاب در شمارههایی از این نشریه به چاپ رسید. پس از توقف چاپ مجله شرق، سرانجام این کتاب در سال 1327خورشیدی، با پیگیری و توصیه سعید نفیسی توسط انتشارات دانشگاه تهران منتشر شد.
هر چند سعید نفیسی در مقدمه مختصر خود بر این کتاب، به پارهای از مشکلات و اشتباهات برداشتی نولدکه با دقت و نکته بینی شایسته ای اشاره کرده است ولی در واقع حماسه ملی ایران از جهات بسیاری اثری است برجسته که همواره مورد توجه و علاقه پژوهشگران و چراغ راه آنان در آشنایی بیشتر با مفاهیم شاهنامه بوده است.
حماسه ملی ایران از سه بخش تشکیل شده است. بخش نخست تحت عنوان “آثار کهنه افسانههای حماسی” به بررسی کوتاهی درباره موضوعهای حماسی ایرانیان و نقاط اشتراک آن ها با متون کتابهای مقدسی مانند اوستا و ریگ ودا و نیز بررسی زمینه های مشترک افسانه های حماسی ایرانیان با آثار نویسندگان یونانی می پردازد.
نولدکه در بخش دوم کتاب اشاره ای گذرا به سیر تدوین روایتهای ملی و آثار حماسی در ایران دارد. آثاری همچون یادگار زریران، کارنامه اردشیر بابکان و … و در همین گذر است که به بیان روند شکلگیری و نحوه گردآوری مطالب خدای نامه ها میپردازد. همچنین حدس و گمانهایی را درباره دلایل شباهت اسامی برخی از شاهان اشکانی با نامهای پهلوانان شاهنامه مطرح میکند.
نولدکه در بخش سوم که مفصل ترین قسمت این کتاب است، به طور ویژه به بررسی برجستهترین اثر حماسی ایران یعنی شاهنامه میپردازد. او در این بخش پس از ارائه توضیحاتی درباره زندگی فردوسی، انگیزه وی از سرودن شاهنامه، مذهب و سال تولد و مرگ شاعر حماسه سرای ایران، به بررسی محتوا و ویژگیهای شاهنامه میپردازد و تلاش میکند از این رهگذر خواننده را با ذهن و زبان سراینده این اثر بزرگ آشنا کند.
مروری کوتاه بر برخی از داستانهای شاهنامه، ذکر ویژگیهای بعضی از پهلوانان نامدار شاهنامه همچون رستم و سهراب و اسفندیار، نقش زنان در شاهنامه و … از موضوعاتی است که نویسنده ضمن بیان آنها تلاش میکند تا فردوسی و شاهنامهاش را هر چه بیشتر به خوانندهاش معرفی میکند. البته در این میان نولدکه اشتباهاتی هم داشته است که از مهمترین دلایل آن میتوان به محدودیت منابع، زمان پژوهش، و استناد و اعتماد به برخی از منابع نه چندان معتبر همچون مقدمه شاهنامه بایسنقری اشاره کرد. از جمله این اشتباهها، نسبت دادن منظومه یوسف و زلیخا به فردوسی، موضوع تقدیم شاهنامه به سلطان محمود غزنوی و … میباشد که امروز با پژوهشها و مطالعات انجام شده نادرستی آن بر همگان اثبات شده است.
از طرفی آشنا نبودن نولدکه با درونمایه زبان پارسی و ظرافتها و ریزهکاری های آن باعث شده که در برخی قسمتها شاهد خطاهای برداشتی از معنای ابیات توسط نویسنده باشیم که در هر حال وقتی شرایط و زمان نگارش این اثر را به یاد می آوریم، نکات مثبت و نقاط راهنمای کتاب ارزشمند نولدکه در پژوهشهای شاهنامه شناسی، بیشتر از این خطاها به چشم میآید.
آشنایی نولدکه با زبانهای سامی، عبری، عربی و پارسی باعث شده است که وی در سراسر کتاب به بررسی ساختاری و ریشه شناختی برخی واژگان و نام های موجود در شاهنامه پرداخته و نکات قابل توجهی را در این خصوص مطرح نماید که از این منظر شاید او یکی از نخستین کسانی است که باب چنین پژوهشهایی را در شاهنامه باز کرده است؛ مثلاً درباره رخش و ریشه این نام مینویسد:
“… اُوالد به من حدس خود را اظهار کرد که رخش باید همان کلمه سامی Rahch باشد. البته باید اذعان کرد که این کلمه در بدو امر معنایی عمومی و جامع داشته است (در زبان عبرانی ظاهراً به اسب های اصیل اطلاق شده است…”
و یا درباره ریشه واژه “اکوان” مینویسد:
“من گمان می کنم که در کتاب مأخذ فردوسی، اکوان به جای اکومان نوشته شده بوده و یا آن که فردوسی آن را غلط خوانده و یا این که شاعر، که در نقل تمام اسم های شخصی اغلب به دلخواه رفتار کرده، این کلمه را هم ساخته است. حال آن که این همان کلمه اکومانو (اکومان) Akoman دشمن مخصوص وهومانو Vohumano (بهمن) است.”
چنین دیدگاه ها و حدس هایی درباره ریشه نام شخصیتهای شاهنامه همچون رستم، رودابه، ضحاک و … نیز مطرح شده است که با به خاطر آوردن زمان و جایگاه این پژوهشها، ارزش کار نولدکه و پیشگامی او در پژوهش های شاهنامه شناسی بیشتر برایمان آشکار میشود.
یکی دیگر از جذابیت های این کتاب، تسلط نویسنده بر آثار حماسی و ادبیات اساطیری سایر ملل و مقایسه شخصیتها و رویدادهای شاهنامه با وقایع موجود در آن ها است که همین موضوع یکی از دلایلی است که این کتاب کم حجم را از ارزش ادبی و تحقیقی در خور توجهی برخوردار کرده است به گونه ای که خواننده و محقق علاقهمند را بر آن می دارد که نکته های پرمغز و مختصری که نولدکه در ضمن کتاب به آن ها اشاره کرده را پی گرفته و به یافته های و جدیدی دراین باره دست یابد. مثلاً او موضوع عمر طولانی قهرمانان و پهلوانان شاهنامه را با افسانه های مشابه سایر ملت ها مقایسه کرده و می نویسد:
“بسیاری از پهلوانان ملی به سن زیادی می رسند. از عمر شارلمانیدر زمان جنگ رونسوال بیش از 200 سال گذشته، پهلوان صربی مارکو اکرالیوتیس در 300 سالگی می میرد، از عمر پهلوان روسی، ایلیا 250 سال می گذرد، اما عمر رستم به 500 سال می رسد و…
فارسنامه
فارسنامه کتابیاست پیرامون تاریخ و جغرافیای پارس که در دهه نخست قرن ششم هجری قمری نوشته شدهاست. نام نویسنده کتاب مشخص نیست، ولی نویسنده خود در دیباچه کتاب نسب نیایش را از بلخ و خویشتن را زاده و پرورده در پارس ذکر میکند.از این رو معمولاً از وی با نام ابن بلخی یاد میشود. بخش جغرافیای فارسنامه به خاطر اطلاعات بدیعی که در آن یافت میشود نزد پژوهشگران بسیار ارزشمند است، بخش تاریخ کتاب عمدتاً منطبق با تواریخ پیشین یا حتی مأخوذ از آنهاست، گرچه گاه اطلاعات اضافهای هم در آن یافت میشود.بخش تاریخ این اهمیت را میدارد که نخستین تألیف (در مقابل ترجمه) پیرامون تاریخ ایران به زبان فارسی است که به دست ما رسیده است.
این کتاب، قدیمیترین کتابی است که اطلاعات جامع و منحصر به فردی را دربارهٔ فارس، به زبان فارسی و با انشایی سلیس و روان و در شیوهای موجز و دلنشین به اهل فضل و ادب عرضه داشتهاست و از زمان تألیف، به عنوان منبعی معتبر در شناخت فارس، مورد قبول و استفاده پژوهش گران و صاحب نظران قرار گرفتهاست. نویسنده فارس نامه در مقدمهٔ کتاب، هدف از نگارش آن را توصیف وضعیت تاریخی و جغرافیایی فارس در جهت آگاه کردن سلطان سلجوقی از موقعیت این ایالت عنوان میکند.
كتاب، با مقدمه مصحح و مقدمه لسترنج و نيكلسون آغاز شده است. فصلبندى كتاب، بدينگونه است كه پس از گفتوگويى كوتاه از مسائل ادارى ولايت، وصف نواحى مختلف و راههاى عمده آن را مىآورد، آنگاه مطالب مختلفى از قبايل مقيم ولايت و به دنبال آن، سخن از خراج به ميان مىآورد.
نخستين تاريخ محلى فارس، فارسنامه ابن بلخى است. اين اثر، در نوع خود تاريخ ايالت فارس است و رويكردى ايالتى و نه شهرى دارد. اين اثر، از معدود آثارى است كه مطالب حشو و زائد ندارد و مشحون از اطلاعات جالب و بديع اجتماعى، اقتصادى و تاريخى است، ولى بيشتر مبتنى بر مباحث جغرافيايى و فرهنگى است تا تاريخى.
ابن بلخى، مؤلف كتاب، در اصل اهل بلخ بوده است. جدش در ابتداى دولت سلجوقى به فارس آمد و شغل استيفاى آنجا به وى واگذار شد. اين موقعيت، باعث شد تا وى اطلاعات زيادى از مسائل مالى و ديوانى ايالت فارس داشته باشد. از مؤلف كتاب، اطلاعات چندانى در دست نيست، جز اينكه وى از ديوانيان عصر در ايالت فارس بود. مؤلف، علت اقدام به تأليف كتاب را علاقه سلطان محمد بن ملكشاه (511 - 498ق)، درباره اطلاع از اوضاع سرزمين پارس كه خاستگاه ملوك فرس بود، دانسته است؛ ازاينرو، در حدود سال500ق / 1107م، به تأليف آن اقدام كرد.
فارسنامه در تاريخ و جغرافياى فارس به دو بخش مجزا تقسيم مىشود:
بخش اول، در تاريخ سرزمين پارس از جمله تاريخ پيش از اسلام و فتح اعراب است. بيان تاريخچه دور و دراز ايالت و شهر در تواريخ محلى امرى عادى است و اما در فارسنامه به علت موقعيت ايالت فارس بهعنوان خاستگاه سلسلههاى باستانى، تاريخ پيش از اسلام ايران، در آن گنجانده شده است. در اينگونه موارد به تعبير گيب، تمايز بين تاريخ عمومى و تاريخ محلى مشكل است.
بخش دوم، جغرافياى پارس، شهرها، آب و هوا، محصولات، كورهها و مسائل مالى و ديوانى، خراج و عشر است. اين فصل، مطالب تاريخى نيز درباره ديلميان، سلجوقيان، شبانكاره و كردهاى پارس دارد. مؤلف، بسان مورخان محلى، با تعصب، از اهميت و منزلت ايالت پارس سخن گفته و با استناد به آيات، روايات و احاديث، فارسیان را قريش عجم دانسته است. او حتى برترى فرزندان امام حسين(ع) بر فرزندان امام حسن(ع) را به سبب جده آنها شهربانو دختر يزدگرد مىداند.
او از قول پيامبر(ص) نقل كرده است كه علت تداوم حاكميت شاهان پارس با وجود آتشپرستى، رفتار عادلانه آنها بود. او با استناد به آيه پنجم از سوره مبارکه بنى اسرائيل و آيه شانزدهم از سوره مبارکه فتح اعتقاد دارد كه مراد از مردان نيرومند در اين آيات، همان پارسيان هستند. اين در حالى است كه مؤلف تاريخ سيستان، اين آيات را درباره مردان سيستان تفسير كرده است.
منابع مؤلف، همان تواريخ عمومى و مشهور، مانند آثار حمزه اصفهانى و تاريخ طبرى و در بخش مسائل مالى و ديوانى، كتاب خراج جعفر بن قدامه است. لسترنج، در مقدمه فارسنامه به تفصيل از اخذ و اقتباس ابن بلخى در احوال تاريخ قبل از اسلام، از جمله ساسانيان، از تاريخ طبرى بحث كرده است.
مؤلف، در تأليف خود با دقت و وسواسى شگفتانگيز، از موثقترين اطلاعات مندرج در كتب مختلف سود برد تا كارى تحقيقى و قابل اعتماد را عرضه بدارد و به همين جهت مواد كتاب خود را از يك اثر واحد برنگرفت و تنها به گفته گذشتگان اكتفا نكرد و كوشيد تا خود نيز ديدهها و شنيدهها و دريافتهاى خويش را بر كتاب بيفزايد و نتيجه آن شده است كه پارهاى از اطلاعات موجود در فارسنامه ابن بلخى، كاملاً دست اول و خاص و منحصر به اين كتاب مىباشد و در هيچ اثر ديگرى مشاهده نمىشود؛ همانند آنچه درباره ماليات فارس و قبايل كرد و شبانكاره يا خلق و خوى مردم اين ديار آورده است.
يكى از مهمترين گزارشهاى تاريخى مندرج در فارسنامه، مبحثى است كه پيرامون باطنى شدن ابوكاليجار(440 - 415ق)، حاكم بويى فارس مطرح گرديده است. در حدود سال 390ق، المؤيد فىالدين، ابونصر هيبة الله بن ابى عمران، موسى بن داود شيرازى كه بعدها يكى از مشهورترين داعيان اسماعيلى گرديد، در شهر شيراز به دنيا آمد. پدر وى، مقام داعى اسماعيليان در شيراز را به عهده داشت و المؤيد احتمالاً به جانشينى پدر انتخاب گرديد. المؤيد، در سال 429ق، به خدمت ابوكاليجار، امير بويى در آمد. در شرح حالى كه المؤيد، پيرامون زندگانى خود نگاشته مدعى گرديده است كه توانسته ابوكاليجار و بسيارى از سپاهيان وى را به آيين اسماعيلى درآورد، اما ساير منابع تاريخى اين عصر ادعاى المؤيد را تأييد نمىكنند.
مؤلف فارسنامه، هدف از نگارش اين داستان را مشخص كردن جهتگيرى مذهبى مردم فارس، بنا به فرمان سلطان محمد سلجوقى اعلام مىدارد. داستان باطنى شدن ابوكاليجار و سرانجام بازگشت او از اين آيين، در جهت اثبات اين ادعا است كه «بدمذهبى»(آيين باطنى)، در فارس هيچگاه جايگاهى ثابت نداشته است.
از حدود اواسط قرن پنجم هجرى قمرى، گروهى از طوايف كرد مستقر در فارس كه در منابع تاريخى از آنها به نام شبانكاره ياد شده، وارد معادلات سياسى اين ايالت گرديدند. آنان، در برخى از مناطق فارس، همچون دارابگرد، نيريز و اصطهبانات حكومتى تحت تابعيت دولتهاى حاكم در ايران تشكيل دادند و با وجود فراز و نشيبهاى فراوان توانستند در عصر حكومتهاى قدرتمندى چون سلاجقه و ايلخانان، حكومت خود را ادامه دهند. قدرتگيرى كردان شبانكاره در ايالت فارس، مقارن گرديد با حضور سلاجقه در اين منطقه و شايد اگر قدرت برتر سلاجقه در اين عصر ظهور نمىكرد شبانكارگان نقش بسيار مهمترى در تاريخ ايران ايفا مىنمودند.
فارسنامه، تقسيمبندى خاصى در مورد گروههاى مختلف شبانكاره انجام داده كه در هيچيك از منابع اصلى ديگر كه به بحث پيرامون اين سلسله پرداختهاند ديده نمىشود. ابن بلخى، شبانكارگان را به پنج طايفه اصلى تقسيم مىكند: اسماعيليان، رامانيان، كرزوبيان، مسعوديان و شكانيان. از ميان طايفههاى نام برده، ابن بلخى تنها طايفه اسماعيليان را اصيل دانسته و نسب آنان را به منوچهر، پادشاه افسانهاى قبل از اسلام مىرساند.