- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 188019 - 3/5
- وزن: 1.10kg
حدیقه الحقیقه
نویسنده: سنایی غزنوی
مصحح: عزیزالله علیزاده
ناشر: فردوس
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 720
اندازه کتاب: وزیری سلفون - سال انتشار: 1388 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
در باب عقل ، علم ، حکمت و عشق
کشف الابیات و فهرست اعلام
لغت نامه ای با 1377 واژه و عبارت مشکل
سوالات شانزده سال کنکور دانشگاه ها همراه با جواب و آدرس
حدیقه الحقیقه سنایی غزنوی با مضمونی عارفانه در حدود سال 525 هجری سروده شد. این اثر از جهت مضمون با حدیقه سنایی همانندی دارد اما در زبان و ساختار تفاوتهایی در خور توجّه دارند. حدیقه مطهر جامی مجموعه ای از حکمت عملی و آرای عرفانی است که به ضرورت زمان و با هدف هدایت طالبان نگارش شده است. به تناسب حال و مقام در کنار نثر از شعر ـ به ویژه اشعار شیخ جام و فرزندانش ـ نیز بهره گرفته شده است. حدیقه پیش رو علاوه بر مقدمه دارای چهارده باب در بیان علم توحید، در بیان خطاب، در بیان وجد، در مکاشفات، در معرفه الارواح، در معرفه القلب و ... است.
این مثنوی را الهی نامه نیز می نامند، دارای ده هزار بیت در ده باب است. سنایی سرایش آن را در سال 524 ه.ق شروع کرد و در سال 525 ه.ق به اتمام رساند. موضوعات این کتاب، علاوه بر ستایش خدا و رسول و آل و اصحاب او، درباره عقل و علم و حکمت و عشق است. حدیقه الحقیقه از منظومه هایی است که بر بسیاری از شاعران تأثیر گذارده است. سنایی با سرودن این منظومه، باب تازه ای را در سرایش منظومه های عرفانی در تاریخ ادب و عرفان گشود.
شاعران بزرگی همچون خاقانی و نظامی به ترتیب تحفه العراقین و مخزن الاسرار را تحت تأثیر مستقیم این منظومه سرودند و سالها بعد، عطار و مولوی سرایش مثنویهای عرفانی را به اوج تکامل رساندند. سنایی با نام کامل "حکیم ابوالمجدود بن آدم سنایی" در قرن پنجم در شهر غزنین به دنیا آمد. سنایی پس از آن که با ادب و هنر پارسی آشنا شد و فنون سخن و شعر را آموخت مانند بسیاری از هم عصران خود به دربار غزنویان رفت.
«سنایی که در دیده حکمت روشنایی بود و در حدقه بینایی (سنایی)، چون قلب او همه انس بود به قلب انس منسوب شد، از قعر بحر خاطر خود گنج ها نهاد و به دست بیان برجهانیان گوهر پاشید، محققان را از نصاب تحقیق خود نصیبی داد و مذکران را از لطایف الفاظ خود حظی بخشید و راویان را از خزانه لطف خود مستظهر گردانید و حکما را از بیان خود در خوی خجلت غرق کرد...»
ای مسلمان خلایق حال دیگر کرده اند
از سر بی حرمتی معروف، منکر کرده اند
شرع را یکسو نهادستند اندر خیر وشر
قول بطلمیوس و جالینوس باور کرده اند
عالمان بی عمل از غایت حرص و امل
خویشتن را سخره اصحاب لشکر کرده اند
خون چشم بیوگان است آن که در وقت صبوح
مهتران دولت اندر جام و ساغر کرده اند....
تا کی از دار الغروری ساختن دار السرور؟
تا کی از دارالفراری ساختن دارالقرار؟
بر در ماتم سرای دین و چندین ناز و نوش؟
در ره رعنا سرای دیو و چندان کار و بار...