حدیث انتظار ؛ سلفون

حدیث انتظار

نویسنده: مژده کوهی
ناشر: شقایق
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 296
اندازه کتاب: رقعی سلفون - سال انتشار: 1384 - دوره چاپ: 1

کیفیت : در حد نو _ نو ؛ لبه عطف کتاب زدگی مختصری دارد.

مروری بر کتاب

 تنها در اتاق نشسته بود، دوباره تصویر او در ذهنش نقش بست، آهی کشید وبرای صدمین بار نوشت: تو نیستی که ببینی چگونه عطر تو در عمق لحظه‌ها جاریست؟
چگونه تصویر تو در برق شیشه‌ها پیداست؟
تمام گنجشکان در نبود تو، مرا به باد ملامت گرفته‌اند و تو را به نام صدا می‌زنند، تو نیستی که ببینی، چه نیمه‌شب‌ها وقتی که ابر بازیگر، هزار چهره به هر لحظه می‌کند تصویر به چشم برهم زدنی میان آن همه صورت تو را نشناختم، تو نیستی که ببینی چگونه با دیوار به مهربانی یک دوست از تو می‌یم و چگونه از دیوار جواب می‌شنوم که : رویا تنها رویای خیال من است... 

برای چندمین بار بود که صدای پدر بلند می شد: حاضر شدید؟ ای بابا من نمی دونم برداشتن یه ساک و لباس پوشیدن چقدر معطلی داره؟
مادر با صدایی بلند اما خونسرد گفت :
از بس داد و قال راه انداختی من هول کردم یه کم حوصله کن تا ببینم چیزی از قلم ننداخته باشم .
پدر با دیدن دخترش لبخند پر از مهری زدو گفت :
چه عحب دختر گلم برای یک بار هم که شده زودتر از دخترش آماده شده ...